اشعار زیبا برای هفته دفاع مقدس؛
مجموعه ۳ شعر جدید و بسیار زیبا در وصف دفاع مقدس.
تا کِی دلِ من چشـم به در داشتــه باشـد
ای کاش کســی از تو خبر داشــته باشـد
آن باد که آغشـته به بوی نفس توسـت
از کوچــه ما کاش گذر داشتــه باشد
هر هفتــه سر خــاک تو می آیم و امـا
این خاک اگر قــرص قمــر داشـته باشد
این کـیســت که خوابیــده به جـای تو در این خـاک
از تو خبــری چند مگر داشتــه باشــد
آن روز که می بســتی بار سفــرت را
گفتــی به پــدر ، هــر که هنــر داشــته باشد
بــاید بــرود، هـر چه شـود ، گو بشــو و باش
بگــذار که این جــاده خطــر داشـته باشـد
بایـد بپــرد هــر که در این پهــنه عقــاب است
حـتی نه اگــر بــال و نـه پر داشتــه باشــد
کــوه است دلِ مــرد ، ولــی کـــوه ، نـه هر کــوه
آن کــوه که آتــش به جگـــــر داشـته باشــد
عشــق است بــلای مــن و نه عاشـــق عشــقم
ایــن نیســت بلایی که ســـپــر داشــته باشــد
رفــتـی و مــن آن روز نبــودم دل مــن هـم
تا با تو ســرِ سیــرو سفـــر داشتـه باشــد
باید بــرود هر چــه شــود گـو بشــو و باش
بگــذار که این جــاده خطــر داشــته باشد
رفتــی و زنــت منتظــر نــو قدمــی بود
گفتـی به پدر، کاش پسر داشتـه باشـد
گفتی که پس از من ، چه پســر بود و چه دخــتر
باید کــه به خورشــید ، نظــر داشــته باشــد
اینــک پســری از تو یتیــم است در اینـــجا
در حســرتِ یک شــب که پــدر داشــته باشد
بـــرگــرد سفــر طـــول کشـــید ای نفسِ سبــز
تا کــی دلِ من چشــم به در داشــته باشــد……
خوشا آنانکه با عزت ز گیتی
بساط خویش برچیدند و رفتند
ز کالاهای این آشفته بازار
محبت را پسندیدند و رفتند
خوشا آنانکه در میزان وجدان
حساب خویش سنجیدند و رفتند
نگردیدند هرگز گِرد باطل
حقیقت را پسندیدند و رفتند
خوشا آنانکه بر این عرصه خاک
چو خورشیدی درخشیدند و رفتند
خوشا آنانکه از پیمانه دوست
شراب عشق نوشیدند و رفتند
خوشا آنانکه با ایمان و اخلاص
حریم دوست بوسیدند و رفتند
خوشا آنانکه بذر آدمیت
در این ویرانه پاشیدند و رفتند
چو نخل باروَر بر تنگدَستان
ثمر دادند و بخشیدند و رفتند
ز جزر و مدّ ِ این گرداب هایل
سبکباران نترسیدند و رفتند
خوشا آنانکه پا در وادی حق
نهادند و نلغزیدند و رفتند
ز تقوا جامه در بر کُن که نیکان
ز تقوا جامه پوشیدند و رفتند
مشو غافل که پاداش بد و نیک
ز گیتی رفتگان دیدند و رفتند
خوشا آنانکه بار ِ دوستی را
کشیدند و نرنجیدند و رفتند
“رسا” در راه خدمت باش کوشا
خوشا آنانکه کوشیدند و رفتند
شعر از پروین اعتصامی
برق نگه تر تو می گفت حسین
دل در تب دلبر تو می گفت حسین
آن دم که سرت از بدنت دور افتاد
هر قطره ز حنجر تو می گفت حسین
در سجده ز اشک خاک را گل کردی
گل را تو ز نور خود، همه دل کردی
آن ترکش بی رحم چه در گوش تو گفت
کان سان تو ز عشق رقص بسمل کردی
در حسرت آسمان و بالم می سوخت
با یاد تو بودم و خیالم می سوخت
من خسته میان خاک ها جا ماندم
ای کاش کمی دلت به حالم می سوخت
وقتی که زمین از آسمان یاری شد
با دست شهید نوبت بیداری شد
این شهر چو نار و ما چو هیزم بودیم
تو آمدی و عطر بهشت جاری شد
چه می فهمیم شهادت چیست مردم؟
شهید و همنشینش کیست مردم؟
تمام جستجومان حاصلش بود:
شهادت اتفاقی نیست مردم
شعارت بود پیروزی یا شهادت
و هر دو شد نصیبت با کرامت
در این جنگ دوباره، سینه تنگ است
کمی یادم بده زان استقامت
باید که ز هر وسوسه آزاد شوی
از بت شکنی به راه او شاد شوی
باید که دلت فقط پی او باشد
تا چون شهدا به آن مکان یاد شوی
ای زنده گشته با شهادت و جاوید نام تو
این انقلاب و حفظ ولایت پیام تو
آنان که خائنند به راهت چه غافلند
ثبت است است بر جریده ی عالم دوام تو
مرد آزاده را بسی سهل است / کز همه چیز بگذرد جز نام
از سر جاه و مال برخیزد / جان دهد نیز در ره اسلام
جان عزیز است و دین عزیزتر است / وانچه از جان گذشته جانان است
آن که آگاه از شهادت خویش / جان فدا میکند، شهید آن است
از شهیدان کریمتر کس نیست / در نظرگاه خلق و خالق نیز
بعد از آن هر که نیز در راه است / تا کند جان فدا هموست عزیز
آدمی لیک خوشدل از نام است / بی نشان جان سپردن آسان نیست
وانکه در بند نام نیز نبود / در دلش جز صفای ایمان نیست
گرچه فرجام کار یکسان است / دل مردم به یادگار خوش است
ماندن نام شخص آخر نیز / بر سر لوحه مزار خوش است
ای بسا کار باقیاتالخیر / در جهان هست بهر ماندن یاد
معبد و مرقد و کتاب و کلام / اثری از حضور بی فریاد
هر کسی نام خویش دارد دوست / نام هر کس نشان بودن اوست
نام نیک است آنچه میماند / یاد نیکو قرین نام نکوست
یاد نامآوران به نام کنند / نام اگر نیست، یاد چون باشد
دل ز گمنامی شهید سعید / گرچه سنگ است غرق خون باشد
آن که بینام میکند ایثار / هست نزدیکتر ز قرب اله
ای خوشا در گذشتن از همه چیز / بینشان خالصا لوجهالله
وقت ایثار جان به گمنامی / هست یکسر نشان حق جویان
رهروان طریقه اخلاص / وحدهلاشریکله گویان
در شگفتم آن چگونه دل است / دل در یافته پیام الست
دل در باخته به عشق وصال / دل پرداخته ز هر چه که هست
یک سر و صدهزار سر همراز / یک تن و صدهزار تن همراه
همه از بینشانی اش رنجور / همه از سرفرازیاش آگاه
یاد او زنده تا ابد بر جای / نام او رفته پیام او مانده
برتر از هر چه جهان هستند / درس جانبازی و شرف خوانده
ای شهید بزرگوار که کرد / همتت جان فدای دین و وطن
کشور از توست در امان از خصم / دوست از توست ایمن از دشمن
ای رها کرده هر چه دنیایی است / پدر و مادر و زن و فرزند
رفته تا عرش کبریا تنها / همه با حیرت و تو با لبخند
دم فرو بسته جان گرفته به دست / گشته بینام و بینشان مفقود
از تصلای دوستان محروم / با تولای خالق معبود
جان به قربان چون تو قربانی / دل فدای تو باد و همگامان
جان تو در جوار حضرت حق / اجر تو با خدای گمنامان
گر نداری مزار باکی نیست / جای آرامگاه تو دل ماست
تو در مشکلات حل کردی / آنچه رد جان ماست، مشکل ماست
ما ز روی تو تا ابد خجلیم / که تو واصل شدی و ما به رهیم
گر نداریم پاس همت تو / در دل از شرم خود چگونه رهیم
آفرین بر تو آفرین خدای / ای جوانمرد نام رفته ز یاد
آفرین خدای بر پدری / که تو پرورد و مادری که تو زاد
گرچه گمنام رفتی از دنیا / خود ز نامآوران شدی معدود
از من ای نیکنام بر تو سلام / از من ای زندهیاد بر تو درود
:: استاد مهدی آذر یزدی::
——————–
(پاتوق)