اشعاری از مریم جعفری آذرمانی، واهه آرمن ، شهاب مقربین،سهیل محمودی،سارا محمدی اردهالی، اکبر اکسیر و علیرضا راهب
واهه آرمن:
چه غمناک است
صدای عقربههای ساعت
در صندوقی کهنه
که کلید قفلش را
مادربزرگ در جیب گذاشت
و با خود برد
مریم جعفری آذرمانی:
من از تصویرهای پیش پا افتاده بیزارم
ولی بین همینها هم، زنان را دوستتر دارم
اگر یک آجر از دیوارها افتاد میترسند
خدا را شکر میگویم که خوشبختانه آوارم
فقط با چشمهای بسته میبینم حقیقت را
فقط با چشمهای باز میخوابم که بیدارم
سرود من حماسی نیست زیرا پیشِ تهمینه
چرا این لاشهها را رستم و سهراب بشْمارم؟
اگر فرهاد ویران کرد کوهش بیستون بودهست
ستون را کوه خواهم کرد؛ دارم سنگ میکارم
سارا محمدی اردهالی:
تابلویی میان راه
خانمها آقایان
پنج ساعت دیگر
در این جاده
تصادف سختی روی خواهد داد
هیچ خروجیای وجود ندارد
آمبولانسها دیر خواهند رسید
خانمها آقایان
متاسفم
«شاخدار شکنی» – اکبر اکسیر:
همهی گاوها گوساله به دنیا میآیند
من گوساله گاو به دنیا آمدم
شیرم را دوشیدند
شاخم را شكستند
از دباغخانه كه برگشتم، عزیز شدم
حالا نشستهام پشت ویترین گالری كفش
سایز 37، درست اندازهی پای ملیحه
«سرفه»- علیرضا راهب:
همیشه همینطوری است
سطر اول به صورتم چنگ میزند
سطر دوم چشمانش را در دستانش میگیرد و میگریزد
سطر سوم هی تا ابد خون سرفه میكند
پس كی میتوانم این مرثیه را برای بچههای حلبچه تمام كنم.
شهاب مقربین:
سالها بود در را میكوفتم
سرانجام باز شد
به خیابانی دیگر
سهیل محمودی:
از پل گذشتیم
هیبت رودخانه
فروریخت.