اشعار و دلنوشته های حسینی؛
تویی آن غرقه به خونی که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا تو حسین خون خدایی
*
سرت از پیکر پاکت که لب تشنه بریده
بدنت را که به خاک سیه ای کشته کشیده
به لب آب روان کشته ی لب تشنه که دیده / چه بود جرم و گناهت که مزمل به دمایی
ز چه رو قلب شریفت هدف تیر بلا شد / به تو ای سرور خوبان چشه جفا روی جفا شد
که به مظلومی تو خون جگر آل عبا شد / گل سالم نبود در بدن پاک تو جایی
تن عریان تو خونین به زمین در بر زینب / شده در لجه ی خون غر قه مه انور زینب
نه مرا بی تو دگر تاب و توان یاور زینب / چه کند خواهر افسرده به هنگام جدایی
ز چه پامال مراکب شده گلگون بدن تو / گل من دامن صحرای بلا شد وطن تو
اسفا خاک بیابان شده جای کفن تو / نه سلاحی ز تو برجا نه سلاحی نه عبایی
نه سری در بدن تو که به بوسم سر و رویت / نه ترا نای و گلویی که زنم بوسه گلویت
نه گلابی که بشویم بدن غالیه بویت / نیست مهلت سر نعش تو کشم آه و نوایی
تویی آن کشته که عطشان به لب شط فراتی / حرمت کعبه ی مقصود و تو کشتی نجاتی
ثمر باغ نبوت حرم و عین حیاتی / به فدایت سر و جانم که به هر درد دوایی
تو حسین الگوی آزادی و عشق و جهادی / که به سر منزل معراج بلا گام نهادی
به ره مکتب توحید تو هستی همه دادی / حرم و زمزمی و سعی و صفایی و منایی
به برت خفته به خون قاسم و عبدالله و جعفر / ز دم تیغ جفا غرقه به خون شد علی اکبر
نه سپاه و نه علم ماند و نه عباس دلاور / همه یاران تو در کربلا گشته فدایی
به خیام حرم تو زده شد آتش بیداد / ز عطش اهل حریمت همه در ناله و فریاد
نه بود بود خیمه ی دیگر که کنم سایه به سجاد / نگران اهل و عیالت که سوی خیمه بیایی
همه جا بوده مرا با تو سر الفت و وحدت / سفری با سر خونین تو دارم سوی غربت
نگذارم به زمین بعد تو من پرچم نهضت / جلوم رأس تو بر نیزه کند جلوه نمایی
تو چراغ شب تاریک عزیزان بسیجی / تو به میدان شرف رهبر گردان بسیجی
همه دم زمزمه و نغمه ی مردان بسیجی / به عزای تو معلم همه در نوحه سرایی
(شاعر:حاج حبیب الله معلمی)