سکوت، یعنی گفتن در نگفتن، یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف، یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر در تنهائی محض
*
سکوت در مکالمه تلفنی، یعنی تردید یا مزاحمت، یا شرم
*
هر سکوتی، سرشار از ناگفته ها نیست، بعضی وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هاست
*
موسیقی، یعنی سکوت بعلاوه سکوت های شکسته شده ی موزون
*
سکوتِ آرام کتابخانه، یعنی رعد و غرش نهفته ی تمامِ حرف های فشرده ی عالم، در پیش از این
*
سکوتِ شاهد، یعنی شهادتِ دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطیلی وجدان
*
سکوتِ محکوم بی گناه، یعنی بغض، آه، گریه درون
*
سکوتِ مظلوم، یعنی نفرینی مطلق و ابدی.
*
بعضی سکوت را به رشوه ای کلان می خرند و با سودی سرشار، به اسم حق السکوت، می فروشانند.
*
سکوتِ عاشق در جفای معشوق، یعنی پاس حرمتِ عشق.
*
سکوت، در خود گریه دارد ولی گریه، با خود سکوتی ندارد.
*
بعضی با سکوت آنقدر دشمنند که حتی در خواب هم آنرا با پریشان گوئی می شکنند.
*
سکوتِ در بیمارستان، بهترین هدیه ی عیادت کنندگان است.
*
آدم، بسیاری حرف ها را که می شنود، آرزو می کند کاش بشر گنگ و ساکت بود.
*
ایرانی ها، از قدیم معنی سکوت و سخن بخردانه گفتن را خوب بلدند، اشکال فقط در استفاده گاه و بیگاه از این دو نعمت، به جای هم است.
*
آنان که حرمت سکوت را پاس می دارند، بیش از حرّافانِ حرفه ای، به بشر امیدواری می دهند.
*
وقتی خدا بخواهد فساد کسی را برملا کند، نعمتِ سکوت را از او سلب می کند.
*
سکوتِ قاضی، رعب آورترین سکوتِ زمینی است، وقتی بدانی گناهکاری.
*
سکوتِ وداعِ واپسین دیدار دو دلدار، همیشه مرطوب است.
*
سکوتِ یک محکوم به مرگ، پر از پشیمانی لزج است.
*
خیالتان آسوده، سکوتِ مرگ، سرد و منجمد است، ولی شکستنی نیست.
*
زیر زمین خانه های قدیمی تمام مادر بزرگ ها، سرشار از سکوتِ ترشی سیر، انار خشکیده، سرکه ی انگور، عروسک ها و دوچرخه دوران بچگی است.
*
سینمای صامت، پر از سکوتی گویا و خنده دار بود.
*
غیرقابل درک ترین سکوت، متعلق به معلم ادبیات پیری است که، شاگرد قدیمش را در حال غلط خواندن گلستان سعدی از تلویزیون می بیند.
*
آزار دهنده ترین سکوت، وقتی است که دروغ می گوئی و مخاطبت در سکوتی سنگین، فقط نگاه می کند.
*
در گورستان، فقط در ساعات معینی که ارواح به میهمانی می روند، سکوت برقرار است.
*
بعضی، بلدند با تمام وجود مدت ها ساکت باشند، حیف که زبانشان آخر همه را به باد می دهد.
*
آدم های ترسو، برای فرار از سکوت، با خود حرف می زنند.
*
تابلوهای جهت نما، در خیابان و جاده ها، در سکوتی بی ادعا، عابران را راهنمائی می کنند.
*
تمام مردم جهان، با یک زبان واحد سکوت می کنند، ولی به محض باز کردن دهان از هم فاصله می گیرند.
*
کرو لال ها، در سکوتِ محض با هم حتی پرچانگی هم می کنند.
*
سکوت، خیلی خیلی خوب است، اما نه هر سکوتی.
*
بعضی، قادرند تا لحظه مرگ، سکوت کنند، به شرطِ آنکه حق السکوتِ قابلی در قبالش گرفته باشند.
*
در آخرت، تو را به خاطر حرفهای نسنجیده، ممکن است مجازات کنند، ولی سکوتِ بی جایت را، هرگز نمی بخشایند.
*
سکوت را با هر چیزی می شود شکست، ولی با هر چیزی نمی توان پیوند زد.
*
سکوت، حتی از نوع مطلق اش در نهایت شکستنی است.
*
دفاترِ سفید و بی خطِ نو، مثل نوارِ خام، مملو از سکوتند.
*
تاکنون، هیچ مترجمی پیدا نشده که بتواند سکوت را، از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند.
*
قطعاً یکی از راههای تحمل ِزندگی، پناه بردن به سکوت است.
*
همیشه گفته اند، از آن نترس که های و هو دارد، از آن بترس که برّوبرّ، نگاهت می کند و در سکوت، برایت نقشه ای شیطانی می کشد.
*
آدم های خسیس، ممکن است بی بهانه حرف بزنند، ولی بی بها، سکوت نمی کنند.
*
سکوت گاهی وقتها واقعا زیباست… مثل وقتایی که آدم توی طبیعته؛ توی یه جای بکر و دنجش. که جز پرنده ها و آب و درختاش کس دیگه ای نیست و صدایی نیست جز همین صداها که گوش دادن بهشون یه شور خاصی به آدم میبخشه.
*
سکوت ساحل واقعا زیباست و سکوت زمانیکه یه نوای زیبا به گوش میرسه و همه ی وجود آدم رو در بر میگیره …
*
سکوت؛ در آن می توان شکفت، شکست، خندید، بارید، ترسید، شنید. در او می توان نشست و هیچ نگفت و تنها در سکوت است که می توان فاصله ها را با گوهر خیال، پیوند داد.
*
راستی چه زیباست سکوت؛ این واژه پر از فریاد . . .
(کفشدوزک)