می خواهم مُچاله و خیس در آغوشش بمانم !
از پهن شدن بر بند خاطرات بیزارم …
.
.
.
چنان بر خاطراتت باریده ام
به هر بندی بیاویزی شان
خیس من اند … !
“مهران پیرستانی”
.
.
.
روزها رفت ولی یاد تو کمرنگ نشد
سالها رفت و دل من سنگ نشد
ذهن من بستر صد خاطره با یاد تو بود
نامت از صفحه این خاطره کمرنگ نشد
.
.
.
به دستانم فندکی ، کبریتی برسانید تا برای هضم عشقم ،
سیـ×ـگاری ، دلـ×ـی ، جانـ×ـی ، خاطـ×ـره ای را بســـوزانم
.
.
.
عاشق جمله هایی ام که وقتی میخونی
یه نفس عمیق پشتش میکشی
و تو یه ثانیه یه دنیا خاطره میاد جلو چشمت
.
.
.
باور کن آسان نیست
نشستن روی همان نیمکت همیشگی
امّا
تنها
آه…
چه بارانی ست
هوای خاطراتم
چکّه میکند یادت
از سوراخ چتر خیالی
که هنوز خام تو است…
سیاووشــ خاکسار
.
.
.
از آدمای شـــَـهر بیزارم
چون با یکیشون خاطره دارم…
.
.
.
گـاهـی اوقـات . . .
هـمـه چـیـز دسـت بـه دسـتِ هـم مـیـدن
تـا تـو رو غـرق در رویـاهـا و خاطراتت کـنـن
یـه آهـنـگ پـیـشـواز . . .
۲ خـط شـعـر . . .
کـمـی هـوای بـهـاری . . .
یـک وجـب پـیـاده رو . . .
آهـنـگـی کـه خـونـه بـغـلـی گـوش مـیـدن . . .
۲ کـلـمـه حـرف . . .
بـوی ِ یـه عَـطـر خـاص . . .
طـعـم ِ شـیـریـن ِ یـه خـوراکـی . . .
هـمـه و هـمـه کـافـیـه بـرای ایـنـکـه . . .
تــو چـنـد سـاعـت وسـط اتـاقـت دراز بـکـشـی و خـیـره بـشـی بـه سـقـف . . .
.
.
.
تو نیستی
خاطراتت ضعیف گیر آورده اند . . .
.
.
.
زنـده کــردن خاطرات بــایــگــانـی شـده ؛
مـثـل پـاک کــردن گــرد و غـبــار از رو آیـنـه س . . .
هــرچـقـد بـیـشـتــر پــاک مـیـکـنـی ،
تـصـویـر واضـح تــر مـیـشـه . . .
بیـشـتــر مـیـبـیـنـی ؛
بـیـشـتــر زجــر مـیـکـشـی
.
.
.
همه غم منی تو ، غم دنیا که غمی نیست
من ازت خاطره دارم ، خاطره درد کمی نیست !
.
.
.
روبرویم ، سراب
پشت سر ، خاطرات
نازنینم ، کدامین طرف سوی توست . . . ؟
.
.
.
عادت به مسواک زدن ، دندانها را سپید میکند
و تکرار هر شب خاطرات ، موها را . . .
.
.
.
ما خاطره ها را می سازیم
و خاطره ها ما را ویران می کنند …
(زمزار)