(اشعار عارفانه – دلنوشته های مناجات با خدا)
خدا آمد…
شبـی انــدر سرمـستی مـرا بر جــان ندا آمد
که ای دلداده! دل واکن؛ خدا آمد خدا آمد
دری از آسمـان وا شد دلم سجاده بر جان شد
مرا جانی دگر گویی، به سوی تن فرا آمد
زمیــن وآسمــان گویی به آنـی طور سینا شد
چو جان در وادی ایمان، به برقی مبتلا آمد
مرا عین الیقین آمـد؛ دلم نورانــی از نــورش
بسان قلب پیغمبر، چـو از غــار حــرا آمد
عـروس عشق جانان چون، مزیّن شد به غمّــازی
مرا این سینه بر رویش، چو طاق سرسرا آمد
تو را الیــــار! اگـر توفیق قـربانی به دست آیـــد
سر سودائی ات بینی به کویش جان فدا، آمد
الیار (جبار محمدی)
برچسب هاابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار عارفانه الیار الیار (جبار محمدی) جبار محمدی خدا آمد دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) دلنوشته های مناجات با خدا سروده سروده های الیار (جبار محمدی) شبـی انــدر سرمـستی مـرا بر جــان ندا آمد شعر شعر الیار (جبار محمدی) غزل غزلیات الیار (جبار محمدی)