چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !
.
.
خدا را دوست دارم !
حافظ را هم !
ولی خداحافظ را نه . . .
.
.
” خداحافظی ات ”
عجب خرابه ای به بار آورده !
نگاه کن . . .
مدت هاست در تلاشند مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون کشند !
.
.
رفتی اما دل من مانده برِ دوست هنوز / میبرم جسمی و جان در گرو توست هنوز
.
.
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !
تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر …
برو با یک « من » دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !
.
.
خدانگهدار عزیزم اما نمیشه باورم / توی چشام نگاه نکنی این لحظه های آخرم / آخه چطور دلم بیاد چشاتو گریون ببینم ؟
.
.
باران باشد ، تو باشی ، یک خیابان بی انتها باشد ، به دنیا میگویم : خداحافظ . . .
.
.
گفتی خداحافظ ! گفتم نمی خواهی مرا ؟ باشد نخواه ! اما ای کاش می گفتی چرا ؟
.
.
باران باشد ، تو باشی ، یک خیابان بی انتها باشد ، به دنیا میگویم : خداحافظ
.
.
از تو تنها یک حس مانده با من امشب که تو را گم بکنم ، پیش بیهودگی احساسم . . .
آخرین بار ، سلام . آخرین بار ، خداحافظ . . .
.
.
اگه می دونسنتی قطره ی بارون هنگام جدا شدن از ابر چه حسی داشت !
اگه می دونستی یه بندر هنگام رفتن کشتی ها چقدر تنها میشد !
اگه می دونستی درخت کاج هنگام پر کشیدن پرنده ها چقدر غمگین می شد !
اگه می دونستی با رفتنت چه آتیشی به جونم کشیدی اینقدر راحت نمی گفتی : خداحافظ …
.
.
پرستو ها چرا پرواز کردید / جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنانکه دلداری ندارند / به عشقو عاشقی کاری ندارند
خداحافظ برای تو رهایی / برای من فقط درد جدایی
خداحافظ برای تو چه آسان / ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان
.
.
میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی ولی هیچوقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با خداحافظی بعضی ها از چشمت جاری میشه
.
.
اگه می دونسنتی قطره ی بارون هنگام جدا شدن از ابر چه حسی داشت !
اگه می دونستی یه بندر هنگام رفتن کشتی ها چقدر تنها میشد !
اگه می دونستی درخت کاج هنگام پر کشیدن پرنده ها چقدر غمگین می شد !
اگه می دونستی با رفتنت چه آتیشی به جونم کشیدی اینقدر راحت نمی گفتی : خداحافظ . . .
.
.
خدا لعنت کند بر واژه ها حتی خداحافظ !
که یعنی آتشی افتاده در من با خداحافظ !
سکوت افتاده مثل رعشه ای بر استخوانهایم
شبیه موج سرد ساحل دریا خداحافظ
.
.
تو رفتی شاخه عشقم شکسته / به چشمم شبنم حسرت نشسته
نگاهی هم نکردی وقت رفتن / نگاهی که سراسر اشک بسته
.
.
خدا را دوست دارم !
حافظ را هم !
ولی خداحافظ را نه . . .
.
.
میروم شاید کمی حال شما بهتر شود / میگذارم با خیالت روزگارم سر شود
.
.
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟
تقصیر تو نیست ، همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم
.
.
خداحافظی کردی !
نقطه پایان ، تیر خلاص من شد
به ته خط رسیدم
سقوطی به خط بعد
سلام تنهایی ممتد . . .
.
.
ای که از اول جاده به سکوت شدی گرفتار / منو از خاطره کم کن ٬ تا ابد خدا نگهدار
.
.
اگه گفتم خداحافظ
نه اینکه رفتنت ساده است !
نه اینکه میشه باور کرد !
دوباره آخر جادست . . .
.
.
منو ببخش تنهام نزار ، برای آخرین بار / تنهام نزار ، بی من نرو ، نگو خدانگهدار
.
.
من که زندگیمو باختم ، واسه یه لحظه دیدنت / نزار بازم دل بپوسه ، دوباره وقت رفتنت
.
.
منو ببخش تنهام نزار ، برای آخرین بار / تنهام نزار ، بی من نرو ، نگو خدانگهدار
.
.
در زندگی گفتن دو چیز بسیار سخت است !
اولین سلام و آخرین خدا حافظی . . .
(زمزار)