( شعر عاشقانه )
صبح رحمت…
رقـــص پروانه ی دل از گــل گلـزار تو بود
نغمه ی ساز من از صوت گهـــر بار تو بود
جلـوه هـایـی که ببرد از کـف دل هوش مرا
این همه پرتـوی از صـــورت مه پار تو بود
دل غفلـت زده بیــدار شــد از خــواب، مرا
چشــم بیــدار دلــم از دل بیـدار تـــو بود
شربـت جـــان مـن از نحـــل ارادت برسید
شهــد کــام دو جهــان از شکر کار تو بود
باغ تقدیـــر مــرا، صــوت دل آرام گـرفت
صــوت دلبـــر همه از چلچله و سار تو بود
هرکه آمد به جهان لوح دل از دست تو برد
دور امضــای وجـود از سر پرگـــار تو بود
صبح رحمــت بــدمــد تا ابـــدیــت همه را
تــابــش نـور دل از روزن اسحـــار تو بود
دار فرمـــان تو را ســر بسپـــردم عجبـــا!
کاین سر افرازی جان از سر آن دار تو بود
خوش برآمــد غــزلی از دل الیــــار کنـون
دانـــد ایـن هـم کـرمی ازدر دربـار تو بود
الیار (جبار محمدی)
برچسب هاابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار زیبا و دلنشین اشعار و ابیات عاشقانه اشعار و دلنوشته های عرفانی اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بیت زیبا جبار محمدی دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) رقـــص پروانه دل از گــل گلـزار تو بود زیباترین شعر سروده سروده های الیار (جبار محمدی) سروده های عاشقانه و زیبا شعر شعر زیبا و دلنشین شعر عاشقانه شعر عاشقانه زیبا صبح رحمت غزل غزلیات الیار (جبار محمدی)