شبی که باید در عاشقی ثابتقدم بود. در طلب کوشید و بیدار ماند و دیدار جست و احیا گرفت و به نیایش پرداخت و کار خیر کرد و صالحات به جا آورد و به نیازمندان رسید و دانایی طلبید و به دانشآموزی پرداخت.
*
*
ای خدا ای فاتح هر مشکلم
وی همه آرامش جان و دلم
بشنو از دل راز یک بی آبرو
ده مجال گفتگویم ، گفتگو
در شب احیا به تو رو کرده ام
خویش را با توبه همسو کرده ام . . .
*
*
شبی که در آن خطاب میآید: کجایند جوانمردان شبخیز که در آرزوی دیدار، بیخواب و بیآرام بودهاند و در راه عشق شربت بلا نوشیدهاند، تا خستگی ایشان را مرهم گذاریم و اندر این شب قدر ایشان را با قدر و منزلت گردانیم؛ که امشب، شب نوازش بندگان است و وقت توبه گنهکاران.
*
*
شبی است که «لیله البراتش» خوانند: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند
*
*
تشنه ام این رمضان تشنه تر از هر رمضانی شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی
*
*
امشب سرمهربان نخلي خم شد/دركيسه ي نان به جاي خرما غم شد/ دركنج خرابه ها زني شيون كرد/همبازي كوكان كوفه كم شد…
شهادت اميرخوبي ها علي (ع)تسليت باد.
*
*
شنیدم عاشقی مستانه می گفت :
اگر آتش به زیر پوست داری / نسوزی گر علی را دوست داری . . .
چشم ما و عنایت حیدر، دست ما و کرامت حیدر. یا علی(ع)
*
*
ای همه افلاکیان فرمان برت
ای دو صد خورشید عبد قنبرت
ای تو لبیک دعای مصطفی
یا امیرالمؤمنین یا مرتضی . . .
*
*
شب عفو است و محتاج دعايم،
زعمق دل دعايي كن برايم،
اگر امشب به معشوقت رسيدي،
خدارادر ميان اشك هايت ديدي،
كمي هم نزد او يادي زما كن،
كمي هم جاي ما او را صدا كن،
بگو يارب فلاني روسياهست،
دو دستش خالي و غرق گناه است،
بگو يارب توي درياي جوشان،
دراين شب بروي بنوشان.
*
*
امشب تمام آینه ها را صدا کنید. گاه اجابت است رو به سوی خدا کنید. ای دوستان آبرودار در نزد حق، درنیمه شب قدر مرا هم دعا کنید.
*
*
اگر سربشکند جا دارد امشب
ندانم سر چه سودا دارد امشب
غریب یثرب و مظلوم کوفه
هوای کوی زهرا دارد امشب . . .
*
*
کوفه امشب التهاب محشر است / کوفه امشب کربلایی دیگر است
جبرئیل آوای غم سر داده است / در فلک شوری دگر افتاده است
تیر غصه بر دل زارم نشست / تیغ دشمن فرق مولایم شکست
قلب مجنون سوی صحرا می رود / حیدر-ع امشب سوی زهرا میرود .
*
*
شبی است که «لیلة البراتش» خوانند:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند