( اشعار زیبا )
یار …
سنبـــله در سنبــله گـردد بهــار گـــر بفشــاند فلکــم زلف یـــار
غلغــله در ســاحت افســــانه ها افتـــد اگـــر رو بنمـــاید نگـــار
چشمـــه ی جوشــان دلم پرگهر گردد اگــر ز او خبــر آید به دار
یــارم اگــر تیـــغ کمـان برکشد عیــن علی کاو کشدش ذوالفقــار
گر خبــری نارد از آن سو نسیـم تیـرگـی اندر دلم افتـد به کــــار
گل به دلش خون چکد ار یار من عشوه گری را، زخود آرد به بــار
هلـهلــه در چلچـلـه افتــد کنون گر بگشاید رخش آن با وقـــــار
یار مـن آن مـاه نگارین رخ است شب رود او را چـو ببیند به غـــار
دیـده ی الیــــار شود روشــن ار چهره گشایـد برش آن تاجـــدار
الیار (جبار محمدی)
برچسب هاابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار زیبا اشعار زیبا و دلنشین اشعار عارفانه اشعار مذهبی اشعار و دلنوشته های عرفانی اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بیت زیبا جبار محمدی دفتر اشعار الیار (جبار محمدی) دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) دلنوشته های زیبا و عاشقانه دلنوشته های سایت زمزار دیوان اشعار زلف یـــار زیباترین شعر سایت دلنوشته سایت شعر سایت غزل سروده سروده های الیار (جبار محمدی) سنبـــله در سنبــله گـردد بهــار شاعرانه ها شعر شعر زیبا شعر زیبا و دلنشین شعر مناجات شعر و سروده زیبا غزال غزل غزل غزلیات الیار (جبار محمدی) یار