( اشعار مناسبت ها)
اشعار ازدواج حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع)
امشب صدف، بر گوهری ، یک بحر گوهر می دهد
یک گوهر اما از دو عالم پر بهاتر می دهد
تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شد
زهرا امانت باشد و حیدر امانت دار شد . . .
*
*
*
بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بُوَد
جبریل مأمورست و فکر مجلس آرایی بود
میکال از عرش آمده گرم پذیرایی بود
چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود . . .
*
*
*
امشب علی در خانه خود شمع محفل می برد
کشتی عصمت ، نا خدا را سوی ساحل می برد
مشکل گشای عالمی، حل مسائل می برد
انسان کامل را ببین ، با خود مکمل می برد . . .
*
*
*
چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان
خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان
شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان
لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان . . .
*
*
*
امشب خدا لطف نهان خود هویدا میکند
امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا میکند
امشب دو تا را جفت هم ، از صنع یکتا میکند
یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا میکند
*
*
*
چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان
خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان
شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان
لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان
*
*
*
بين محراب ازل گرم سجودي بانو
اولين فاطمۀ صبح وجودي بانو
سرّ «لولاک» که تکليف مرا روشن کرد
علت خلقت افلاک تو بودي بانو
کس ندانست که جبريل نگاهت يک عمر
با خدا داشت عجب گفت و شنودي بانو
هر سحرگاه تو معراج دمادم داري
بال پرواز تو نشناخت فرودي بانو
باز از جنت الاعلاي تو سمت ملکوت
هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو
پلک بر هم زدی و عشق به جريان افتاد
صد و ده پنجره اعجاز گشودي بانو
آمدی آینۀ نور الهی باشی
حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی
عصمت حضرت حق شد متجلي در تو
ميفرستد خود الله تحيت بر تو
روي لب زمزمۀ نابِ تبسم داري
با خدايت چه کليمانه تکلم داري
آسمان با تو و تسبيح لبت مأنوس است
روشني بخش دل و جان تو «يا قدّوس» است
آمدی آینۀ عصمت ایزد باشی
آمدی ام ابیهای محمد باشی
نبي الله به ديدار تو عادت دارد
با تماشاي تو هر لحظه عبادت دارد
قلب پر مِهر تو گنجينة الاسرار نبيست
کوثري! سهم جهان در طلب تشنه لبيست
آمدی فاطمه صبح ازلي روشن شد
آمدي فاطمه چشمان علي روشن شد
چشم مولا که شد از نور تو روشن اي ماه
گفت: لا حول و لا قوة الا بالله
نام تو فاطمه يا فاطمه تسبيح علي ست
ياد تو لحظۀ اعجاز مفاتيح علي ست
عاشقانه تو که با ياد علي مي خواني
دم به دم در همه جا نادعلي ميخواني
شده تسبيح لبت نغمۀ حيدر حيدر
ذکر هر روز و شبت نغمۀ حيدر حيدر
با تو تکليف قدر حکم قضا معلوم است
در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است
تو که در بندگي و زُهد و وفا دريايي
پارۀ قلب نبي، انسية الحورايي
لحظه هايت همه ايثار، صداقت، تقوا
راضيه، مرضيه ، صديقه ، زکيّه ، زهرا
حب تو موهبت حضرت حق در دل هاست
خانه ات تا به ابد مقصد سرمنزل هاست
خانۀ ساده ات از صدق و صفا لبريز است
قلب سجاده ات از شور دعا لبريز است
رحمت و جود و سخا جلوه اي از آيۀ توست
که مُقدّم به تو يا فاطمه همسايۀ توست
خانه داري تو که شهرۀ آفاق شده
عرش أعلي به تماشاي تو مشتاق شده
هر کس از باغ بهشت تو سخن ميگويد
از بزرگي و کرامات حسن ميگويد
بر سر دوش نبي نور دو عيني داري
جان عالم به فدايت! چه حسيني داري
در کرمخانۀ لطف تو مقرب باشد
هر که خاک قدم حضرت زينب باشد
قدر يک گوهر يکدانۀ تو مکتوم است
ام کلثوم تو مانند خودت مظلوم است
از نگاه تو فقط نور خدا ميبارد
هر کسي نام تو را روي لبش ميآرد
نا خود آگاه دلش چشمه اي از ايمان است
هر کسي نيست در اين دايره سرگردان است
بين دستان تو دستاس اگر ميگردد
گردش کون و مکان هم به تو بر ميگردد
آسمان محو تو و این همه معصوميّت
گرهي زد به پر چادر تو با نيّت
چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین
آسمان دور سرت گرم طواف است ببین
هر کسي نزد تو احساس بهشتي دارد
چادرت رايحۀ ياس بهشتي دارد
چه بگويم که بود فاطمه جان درخور تو
عالمي گشته مسلمان تو و چادر تو
مدحت اي سورۀ بي خاتمه کی کار من است
شرح اوصاف تو يا فاطمه کی کار من است
جنتي هست اگر، شمس دل افروزش تو
عالمي هست اگر، ماه شب و روزش تو
کيست که رتبۀ والاي تو را دريابد
خاک زير قدمت مرتبۀ زر يابد
آب مهريۀ تو گشته و تطهير شده
در دل شيعه فقط مهر تو تکثير شده
حب تو روشني عرصۀ محشر باشد
در دل هر که ولاي تو و حيدر باشد
ميشود با نظر لطفت الهي، مادر
به سوي جنت الاعلاي تو راهي، مادر
اين تويي که همه جا اذن شفاعت داری
تو که در هر نفست صبح هدایت داری
انقلاب تو شده مبدأ ايمان مادر
شده مديون تو و خون تو قرآن مادر
با وفاداري تو راه ولايت باقيست
راه ايثار و صبوري و شهادت باقيست
یک تنه در وسط کوچه قیامت کردی
بسته شد دست علی و تو امامت کردی
با قيامت به همه درس بصيرت دادي
تو به دين بار دگر شوکت و عزّت دادي
نقش يا فاطمه سر بند مجاهدها شد
امتداد ره تو نهضت عاشورا شد
مکتب سرخ تو الحق که حسيني ها داشت
نسل نورانيات اي عشق، خميني ها داشت
ماند نام تو و در کل جهان نامي شد
نور تو مطلع بيداري اسلامي شد
همه دنيا شده فرياد عدالت خواهي
کاش اين جمعه شود با مددِ تو راهي
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
عالمي منتظر گفتن بسم الَّه اوست
کاش ميآمد و بوديم کنارش، يارش
هر کجا هست خدايا به سلامت دارش
( یوسف رحیمی )
*
*
*
دریای هم اند و ساحل هم هستند
زهرا و علی كه هم دل هم هستند
شفاف و عمیق و بی نهایت همچون
دو آینه كه مقابل هم هستند
*
*
*
هر دختری که ام امامت نمی شود
یا مادر پیمبر رحمت نمی شود
در مجمع خلایق حق فاطمه یکی است
این وحدت است شامل کثرت نمی شود
آن جا که پای کفو علی هست در میان
هر دختری که لایق وصلت نمی شود
از این که آب مهریه ات بود روشن است
هر خانه ای که خانۀ رحمت نمی شود
فردا بیا که باز قیامت به پا کنی
ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود
با اشتیاق سمت صراط آورید رو
زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود
این سینه باز حال و هوای مدینه خواست
یا رب دعای کیست اجابت نمی شود
*
*
*
سرتا سر مدینه پر از شوق و شور بود
لبریز از طراوت و غرقِ سرور بود
از آسمان شهر پیمبر در آن پگاه
صد آسمان ملائكه گرم عبور بود
وقت نزولِ سورهی یاسین و هل أتی،
هنگامهی تجلی آیات نور بود
بال فرشته فرش قدمهای آفتاب
روبند ماهتاب ز گیسوی حور بود
عطر بهشت از نفس باغ می چكید
تا اوج عرش زمزمه های حضور بود
عالم از عطر یاس مدینه معطر است
پیوند آسمانی زهرا و حیدر است
می خواستند تا كه بمانند یار هم
همدل ترین و هم نفس روزگار هم
بی زرق و برق ، سادهی ساده شروع شد
پیوند آسمانی شان در كنار هم
«سرمایه های اصلی شان مهر و عاطفه
بی اعتنا به ثروت و دار و ندار هم»
بر اعتماد شانهی هم تكیه داشتند
سنگ صبور یكدگر و راز دار هم
بودند هر پگاه دل انگیزتر ز عشق
گرم طلوع روشنِ خورشید وار هم
چشم بد از جمال دو خورشید دور باد
چشم حسودِ بد دل و بد خواه كور باد
هم ، ماورای حد تصور كمالشان
هم ، ماسوای ذهن و تخیل جلالشان
آنجا كه سوخت بال و پر آسمانیان
بام نخستِ پر زدن و اوج بالشان
باید كه درس زندگی آموخت تا ابد
از بوریای كهنه و ظرف سفالشان
در جام كوزه روشنی خمّ سلسبیل
كوثر شراب خانگی لایزالشان
كی می توان به واسطهی این مثالها
پرواز كرد تا افق بی مثالشان
آئینهی ظهور صفات خدا شدند
یاسین و نور شدند هل أتی شدند
بر شانه های عرش خدا خانه داشتند
نه نه ، كه عرش را به روی شانه داشتند
این ساکنان عرش خدا از همان ازل
چشمی به چند روزهی دنیا نداشتند
هر چند داشت سفره شان نان خشكِ جو
اما همیشه خویِ كریمانه داشتند
سرشار از عشق و عاطفه و نور ِ معرفت
همواره لحظه های صمیمانه داشتند
گل داده بود باغِ بهشت امیدشان
یعنی چهار غنچهی ریحانه داشتند
ما جرعه نوش چشمهی جاریّ كوثریم
دلداده ایم ، شیعهی زهرا و حیدریم
*
*
*
به بهشت جاودان نیست چو یار من نگاری
چو پری ببیند او را رود از حیا کناری
قدم ار به نخوت آرد به چمن که راست بیند ؟
قد و قامت از دوتایی ، به صنوبری ، چناری
عجب از وفور گل ها که چنین به چهره داری
نشنیده ام بیارد چو تو گلشنی بهاری
سر گیسویت به دستم همه شور چنگ دارد
عجب است پای شیری که ببسته ای به تاری
نخ چادر لطیفت که ز موی حوریان است
نکند که گرد کویی بنشاندش غباری
اگر از قدوم پاییز به رنج و محنت افتی
بشکیب چون ندارد به جهان بنفشه خاری
علی از نگاهت یارت ره بهره گیر و خوش باش
که کم است عمر آن گل که به باغ خانه داری
نبود غمی خدایا به امین که خوب داند
که حساب ما به محشر به بتول واگذاری
( امین مقامی )
*
*
*
امشب به دلم رحمت حـق حکمفرماست
جان و تن من وقف عـلی و زهـراست
این وصـلت پر خیر چه غوغایی کــرد
در عالم و آدم به خدا بی همــتاست
( محسن زعفرانیه )
*
*
*
فضای شهر مدینه دوباره روحانی ست
نماز پنجره هایش چقدر عرفانی ست
مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب
در آسمان و فلک جشن نور افشانی ست
عجب شبی! همه جا ریسه بسته جبرائیل
عجب شبی! همه ی کهکشان چراغانی ست
ولیمه می دهد امشب پیمبر رحمت
چقدر سفره ی این بزم پهن و طولانی ست!
فرشته ها سرشان گرم کار و…؛ میکائیل
به فکر پخت و پزِ سور و ساتِ مهمانی ست
درون سفره مِی ناب و ساغر آوردند
کلیم و خضر دلی از عزا در آوردند
ستاره ها همه بی تاب دیدن داماد
گرفته اند حسودان کورْ دل غمباد
وضو گرفته و با احترام باید گفت:
-جناب حضرت داماد! شاخه ی شمشاد!-
تمام آینه های مدینه غش کردند
نگاه فاطمه تا در نگاه شان افتاد
کلید باغ جنان را خدا مراسم عقد
به این عروس سرِ سفره زیر لفظی داد
ترانه ی لب داوودِ خوش صدا این است:
علی و فاطمه پیوندتان مبارک باد!
خدا به حور و ملک گفت تا که دف بزنند
بس است گفتن تسبیح و ذکر، کف بزنند
( وحید قاسمی )
*
*
*
دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت
در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت
دیدند خواستگار علی بود ظاهراً
یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن
زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت
الحق علی به خواستگاری خویش رفت
زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب
غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟
تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش
پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش
بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار
دست خدا نموده به پا کفش وصله دار
دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا
در اصل خطبه خواند برای شما خدا
چون در شب زفاف شما فرش می شود
با این دلیل عرش خدا عرش می شود
سابیده اند قند ستاره به تور ابر
در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر
زَوّجتُ عشق جزءِ سپاه علی در آ
اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ
( مهدی رحیمی )
*
*
*
هر دختری که ام امامت نمی شود
یا مادر پیمبر رحمت نمی شود
در مجمع خلایق حق فاطمه یکی است
این وحدت است شامل کثرت نمی شود
آن جا که پای کفو علی هست در میان
هر دختری که لایق وصلت نمی شود
از این که آب مهریه ات بود روشن است
هر خانه ای که خانۀ رحمت نمی شود
فردا بیا که باز قیامت به پا کنی
ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود
با اشتیاق سمت صراط آورید رو
زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود
این سینه باز حال و هوای مدینه خواست
یا رب دعای کیست اجابت نمی شود