بــــــارهــا لـــــحظه ی رفــــــتنت را صـــــحنه ســـــازی کردم…
اما ؛ هنوز هم…
مــــــــرگ من مشـکـــــــوک است… !!
•
•
بـآلـشـے اَز پـَر خـیـآلـتـ
زیـر سَـرم گـذآشتـے
حـآلـآ دیـگـَر تـَمـآمـِ شَبـ هـآ رآ
در آغـوشَـتـ بــ ه صـبـح مـی رسـآنـَمـ !
•
•
کافیست تو را به نام بخوانم تا ببینی
لکنت عاشقانه ترین لهجه هاست…
و چگونه لرزش لبهای من
دنیا را به حاشیه می برد…
دوستت دارم
با تمام واژه هایی که
در گلویم گیر کرده اند
•
•
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ …
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ …
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ …
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻥ …
ﮐﺴﯽ چه ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ …
ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ …
•
•
آغوشت را تنگ تر کن
حسادت می کنم
حتی به هوایی که میان من و توست
آغوشت را تنگ تر کن ….
بی مرز می خواهمت ….
•
•
می روی
تمام که نمی شوی..
تنها میروی ومن
به ردپایت
که روی زندگی ام مانده..
خیره میشوم..
•
•
دلم می خواهد
بی اجازه ی تو
پادشاهی کنم
در ناخودآگاه خیالت..
•
•
مثل پنجشنبهها خستهء جهان بی عدالتم
مثل جمعهها تشنهء عدالت لبان تو.
•
•
چشم میبندم:
بوسههایت را تصور میکنم بر لب
دستهایت را تداعی میکنم بر تن
چشمبندی میکند رؤیا.
•
•
تیتر روزنامهها
بوی جنگ میدهد
من فقط به یک کلام ساده فکر میکنم:
دوست دارمت.