(دلنوشته و غزل زیبا)
آتش شمایل …
مـا را سرشــت جـانـان انـدر نقـابی از گِل
جـامی در انـدرونـش، بنهـاد نـام آن دل
او عـرضـه کــرد مـا را، والاتــرین امــانت
عشقی چو گوهر اندر آن دل نمود منزل
جام جهان نما شد ز این گوهرش دل آنگه
صـدآفریــن به جـانـان، ما را نمود قـابل
جــان را نمــوده تـابـان، بـا آفتـاب جانش
در مـا عیـان نمـاید، اوصـاف شـاه عـادل
دارم سپـاست ای جـان پـاس از ره عبادت
تیـر از رخـت ببـاران، شـاها تو از مقابل
از روزن هــوایـم، ابلــیس رخنــه گـر شد
جـان بـردن از هوا را، بنمود کـار مشکل
کـن پـاره بنـد شیطان مـا را از او بگــردان
برگیـر رشته ی جان، ما را ز دام او هِـل
در این سرای محنت، دل غرق آب رحمت
گردان خدای خوبم! کن توشه ی حمایل
از جلــوه هــای نابــت، برجان من درانداز
الیــار را بســوزان، درآتــش شمـایـل
الیار (جبار محمدی)
برچسب هاآتش شمایل ابیات الیار (جبار محمدی) اشعار الیار (جبار محمدی) اشعار زیبا اشعار و سروده های دلنشین الیار الیار (جبار محمدی) بیت زیبا جبار محمدی دفتر اشعار الیار (جبار محمدی) دلنوشته دلنوشته های الیار (جبار محمدی) دلنوشته های سایت زمزار سایت دلنوشته سایت شعر سایت غزل سروده سروده های الیار (جبار محمدی) سروده های عارفانه شاعرانه ها شعر شعر زیبا شعر زیبا و دلنشین شعر زیبا و عارفانه شعر و سروده زیبا غزال غزل غزل غزل زیبا و دلنشین غزلیات الیار (جبار محمدی) مـا را سرشــت جـانـان انـدر نقـابی از گِل