(دلنوشته ها)
تمثال دو زلف و رخ آن یار کشیدم … (فرصت شیرازی)
تمثال دو زلف و رخ آن یار کشیدم
یک روز و دو شب زحمت این کار کشیدم
اول شدم آشفته زلفش سر زلفش
آخر به پریشانی بسیار کشیدم
آغوش و کنارم همه شد غیرت تاتار
تا تاری از آن طره طرار کشیدم
آشوب قیامت همه شد در نظرم راست
چون قامت آن دلبر عیار کشیدم
اندیشه نمودم که کشم ابروی آن شوخ
اندیشه چو کج بود کمان وار کشیدم
سحر قلمم بین که کشیدم چو دو چشمش
گفتی به فسون نقش دو سحار کشیدم
نوک مژه اش را به یکی خامه دلدوز
خون ریزتر از خنجر خونخوار کشیدم
نقش خد نارسته هنوزش خط مشکین
گوئی دو طبق گل همه بی خار کشیدم
*
*
*
فرصت شیرازی که نام اصلی او میرزا محمد نصیرالحسینی است و ملقب به «میرزا آقا» است ، در شعر «فرصت» تخلص میکرد و بیشتر به فرصت شیرازی معروف است شاعر ، نقاش ، موسیقی دان و ادیب ایرانی است که به سال ۱۲۷۱ه.ق. در شیراز دیده به جهان گشود . فرصت شیرازی فرزند میرزا محمد جعفر از سخنسرایان و استادان معروف دوره قاجاریه بود. فرصت شیرازی به سال ۱۳۳۹ ه. ق. در شیراز درگذشت و در جوار آرامگاه حافظ دفن شد .