( اشعار پندیات )
غـم زمانه مخور فکـــر توشـه ره کن … ( خسرو نژاد )
همیشه قدرت و مکنت بهجا نخواهد ماند
مدام در کف زرگر طلا نخـــــواهد ماند
غـم زمانه مخور فکـــر توشـه ره کن
کـه جاودان احدی جز خـدا نخواهد ماند
به چند روزة سختی بساز و صـابر باش
بشــر همیشه دچار بلا نخــــواهد ماند
الا که صاحب سیم و زری به احسان کوش
که غیر بخشش وجود و سخا نخواهد ماند
فقیــر گوشهنشین با توانگری خوش گفت
جـهان همیشه بـه کام شمـا نخواهد ماند
کنـــون که چرخ بهکام تو گشته، قدر بدان
که آب جــوی به یک آسیا نخواهد ماند
هـــر آنچه مینگری در جهان شود فانی
بــه غیر خـــوبی اهل وفا نخواهد ماند
دل کســـی مشکن ای قوی به پنجه ظلم
که این شکستن دل بی صدا نخواهد ماند
به غیـــــر کار نکودر جهان مکن خسرو
که کار خیــر و نکو بی بها نخواهد ماند