( بسیجی شهید )
(فرزند: محمد )
تاریخ طلوع: 1 فرورین ماه 1343 خورشیدی
تاریخ عروج: 22 بهمن ماه 1360 خورشیدی
محل شهادت: تنگه چزابه
محل دفن: امامزاده حلیمه خاتون(س) شهر کرکوند
زیر هر گامی ستاره کاشتیم تا که این پرچم فرا افراشتیم
خون ما پشتوانه ی این پرچم است پرچم این عشق را نتوان شکست
*
*
*
با فرارسیدن بهار ودَمیدن لاله ها ازخاک ورسیدن فصل بیداری درختان درصبحگاه اوّل فروردین 1343 نوزادی درخانوادة روستایی چشم به جهان گشود،نوزادی که ماهها بودانتظارش رامی کشیدند ،نوزاد تازه بدنیا آمده را پدرومادرش ازاینکه ارادت خاصی به حضرت محمّد (ص) داشتند وازپیروان حقیقی آن حضرت بودند.نامش را احمد گذاشتند احمدبا بازشدن گلهاوشکوفه های بهاری وخندان شدن طبیعت خندان شدوباخنده هایش امیدوسُروری به این خانوادة روستایی می داد.
پدرومادراحمدبانوازش اورا تربیت می کردند وکودک بزرگ می شد.احمد کودکی راپشت سرگذاشت وکم کم بزرگ شدومثل دیگرکودکان روستائی کارش راکه همان کارکشاورزی ودیگرکارهای روستایی بود همراه باپدرش شروع نمود تا اینکه به سن هفت سالگی رسیدواورادردبستان روستا ثبت نام نمودند واوبه دبستان رفت.
ولی ازآنجا که مجبوربود به پدرش درکارهای کشاورزی کمک کند تاکلاس پنجم ابتدایی به درس خواندن ادامه دادولی دست ازتحصیل کشیده درصورتیکه پدرش خیلی علاقه داشت که فرزندش فردی تحصیل کرده شود وبتواند به مردم رنج کشیده وفقیرروستا کمک کند امّا احمد ترک تحصیل کرد ومدتی درنزدعمویش که شغل جوشکاری داشت رفت وباهوش سرشاری که داشت به زودی جوشکاری وساختن درب وپنجره رافراگرفت وتوأم باکارجوشکاری درکارکشاورزی به پدرش کمک می کرد پس ازیکسال که شاگرد عمویش بود .روی آورد به شغل مکانیکی ودراصفهان پیش یکی ازافراد روستا که آنجا مکانیک بودبه شاگردی مکانیک رفت .
درهمین موقع بودکه انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی درکشورشروع شدوتظاهرات مردم درکوچه وخیابان برضدرژیم طاغوت شاهنشاهی شروع گردید احمد که دراین زمان درشهربود زودترازدیگرهمسن وسالهای خودپی به ماهیت کثیف رژیم شاهی برد وآگاهانه ازاولین کسانی ازفرزندان روستابود که درتظاهرات برعلیه رژیم جَبارشرکت می کرد.
بااینکه کارگربود ولی ازکمک کردن به پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی دریغ نمی کردتا جایی که جمعه ها را به روستامی آمدوبا دیگر جوانان روستا که پی به ماهیت کثیف طاغوت برده بودند دست به تظاهرات می زدنددر این موقع بود که که بازار ومغازه ها اصفهان به علت اعتراض وهمدردی بامردم بسته شد وشهر به صورت حکومت نظامی در آمده بود احمد همراه با دیگر برادران روستایی گروههای نگهبانی تشکیل دادندوامنیت روستارا بعهده گرفتند.
حتی شبهای متوالی احمددرروستا به نگهبانی مشغول بود وبدون اینکه دم ازخستگی یابی خوابی بزند به نگهبانی ادامه می داد ودیگرجوانان رانیزتشویق می کرد تااینکه انقلاب اسلامی به رهبری امامت امت خمینی بت شکن به پیروزی رسید وامام امت دستورتشکیل بسیج راصادرنمودندوبسیج روستا که ازاولین بسیج ها درمنطقه بودتشکیل شدوازاوّلین اعضای گروه مقاومت روستا احمد بود .که بعدازپیروزی انقلاب با اینکه دومرتبه پیش اُستاد کارش دراصفهان می رفت وشب های جمعه را به روستا می آمد که سری به پدرومادرش بزندامّا باساکی که داشت ومقداری ازلباسهایش درآن بود ازراه به بسیج می آمد وبه خانه نمی رفت وترجیح می دادکه دربسیج بماندوچندین مرتبه دیگرافراد بسیج به اوتذکرمی دادندکه لااقل می خواستی به خانه بری می گفت خانة اوّل من بسیج است وبسیاراتفاق افتادکه ازاصفهان آمدویک شبانه روزدربسیج بود حتی سری به پدرومادرش نزد.
تااینکه جنگ تحمیلی عراق باهمکاری ابرنکبت آمریکا شروع شد.احمدازاوّلین کسانی بود که حس کرد که خدمت درجبهة نبردخیلی لازمتراست سپس باچند تن دیگرازبرادران عضوبسیج داوطلب اعزام به جبهة حق علیه باطل شده وازنمونه های بارز احمد یکی اخلاق نیکوی اسلامی وی که دارای اخلاق پسندیده ای بود وبرخوردش بادیگربرادران وخانواده اش به قدری خوب بودکه همه راجذب می کردهمیشه لبانی پرخنده داشت وطبعی شوخ که دیگربرادران ازمصاحبت بااولذّت می بردند وخیلی خوشحال می شدند ازاینکه بااحمد صمیمت کنند .
برخورد اونسبت به افراد ستمگروضدانقلاب چنین بود که هیچ موقع روحیة سازشکاری با آنها نداشت تا آنجا که قدرت داشت دربرابرآنها می ایستاد وهیچ موقع تسلیم نمی شد.احمدمرتبة اوّل که به جبهه رفت پس ازچهل وپنج روز مدتی به مرخصی آمد. موقعی که ازجبهه آمده بود همه چیزرامی شدازچهرة نورانیش وگفتارش تشخیص داد یعنی فهمید که نزدیک است که احمدبه آروزیش برسدوآن چیزی راکه ازخدامی خواست یعنی شهادت رانصیبش گردد.
مرتبة دوم که عازم جبهه بود درلحظات آخرکه می خواست اعزام شود احتیاج به مقداری پول پیداکرده بود ومقداری دردفترصندوق قرض الحسنه روستاداشت یکی ازاعضای عضوصندوق راپیداکرده بودوگفته بود مقداری پول بقدرخرجی به من بده ودفترچه اش رابه اوداده بودوگفته بوددرحضورمن پول را ازمقدارپول دفترچه کم کُن فردعضوصندوق راگفته بود انشاالله برمی گردی وپول به عنون قرض باشد ولی احمد گفته بود تاپول را درحضورمن ازمقدارپول دفترچه کم نکنی نمی گیرم چون اطمینان دارم که این مرتبه شهیدمی شوم ودفترچه هم پیش خودت باشد وازگفتارش وچهره اش هویدا بوداین مرتبه احمد به لقاءالله می پیوند وازپیشتازان درراه حق می شود واوّلین شهیدروستا .
روزی که درمرتبة دوم عازم جبهه های جنوب بود وصیت کرد وسپس عازم جبهه شدوسرانجام درکربلای تنگة چذابه دراثراصابت ترکش خمپاره درتاریخ 22/11/1360 درسن هیجده سالگی شربت شهادت نوشید و به لقاءالله پیوست .
راهش پر رهرو باد