علی

دکلمه هایی برای میلاد حضرت علی (ع)

 ( متن دکلمه برای ولادت حضرت علی سلام الله علیه )

دکلمه هایی برای میلاد حضرت علی (ع)

هیچ دینی نیست که وامدار تو نیست …

نگاهی از جنس آسمان

بشکن به غریو شادی؛ سکوت سرد زمان را!
بشکن، دف بیاور، دف! که فصل سبز سماع آمد!
فصل عشق بازی با سرود سبز مولا علیه السلام!
مردی می‌آید؛ مردی که تنها «جوانمرد» گیتی در چکامه تاریخ است!
مردی که با تمام شکوهِ خداوندی، اسب وحشی زمان را لگام خواهد زد!
مردی که هیچ «خندقی» جلودارش نیست و هیچ «خیبری» تابِ بازوان ستبرش را ندارد! مردی که هیچ «عَمرو و مَرحبی» مقابلش قد علم نخواهد کرد؛ مگر هم آغوش خاک شود! مردی که ابرهای تیره را به بال اسب‌های وحشی باد، گره خواهد زد تا مناظر آسمان را کسی با نگاه تیره نپوشاند!
مردی که تمام افسانه‌ها و اساطیر را به نگاه تیزبین «ذوالفقار» خواهد سپرد!
مردی که مترسک‌های شرّ و بدبختی را از ذهن زنان و کودکان بی گناه، خواهد زدود!
مردی که «حکومت اسلامی» را در زمین و آسمان جار خواهد زد و زمین، برای اولین بار، مزه «عدالت» را خواهد چشید!
مردی که میدان جنگ، برایش مصلّی و دارالخلافه، برایش میدان مبارزه با نفسْ خواهد بود و فرشتگان، با غریو «و العادیات»، برایش سرود فتح، خواهند خواند!
کعبه بود و سرود سبز ولایت که غریو «یا علی» را همراهی می‌کرد!
کعبه بود و «نوزادی» که تمام ستارگان را به میهمانی ولادتش فرا خوانده بود و عطر بهشت، از تراکم فرشته‌ها، فضای کعبه را فرا گرفته بود.
کعبه بود و خیل فرشتگانی که با گلاب‌های بهشت، مولود زیبای فاطمه، بنت اسد علیهاالسلام را شستشو می‌دادند. کعبه بود و میزبانیِ بی‌نظیری که هیچ‌گاه سابقه نداشت! کعبه بود و نور سبز امامت!
تمام اهالی آسمان و ملکوت خداوند، برای عرض «تهنیت» فرود می‌آمدند و دسته دسته، پرچمی از نور را همراهی می‌کردند که بر آن، اسامی مبارک و القاب حضرت مولا نوشته شده بود:
یا عَلیّ المرتضی، یا امیرَ المُؤمِنین، یا وارِثَ المُرسَلین، یا سَیِّدِ الوَصیِین، یا حُجَةَ ربِّ العالَمین، یا قآئِدَ الْغُرِّ المُحَجِّلینَ، یا آیَة الکُبری و النبأ العظیم…
و تمامی فرشتگان، مسرور از این لحظات نورانی، برق نگاه کودکانه‌اش را به تماشا ایستاده بودند.
در نگاه کودکانه‌اش، برقی دیده می‌شد، از جنس آسمان؛ از جنس اِنّی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون! نگاهی که ماشاءاللّه و تَبارَکَ‌اللّه (جلّ جَلاله) از آن می‌تراوید!
نگاهی که حتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به تسبیح خداوند، وا می‌داشت!
نگاهی که حتی صدیقه کبری، فاطمه زهرا علیهاالسلام را به آرامش می‌خواند!
نگاهی که یتیمان کوفه به آن عادت کرده بودند! نگاهی که پیرمرد نابینای خرابه‌نشین، از احساس آن لذّت می‌برد! نگاهی که مالک اشتر رحمه الله را به خلسه‌های عارفانه می‌سپرد!
نگاهی که تمام معارف الهی را در جام صبرِ امام حسن علیه السلام می‌ریخت!
نگاهی که مایه صبر زینب علیهاالسلام و باعث شجاعت اباعبداللّه علیه السلام بود!
… و نگاهی که مفهوم مهربانی بود و مصداق بهشتِ «دارالسلام»؛ و این برق محبت، حتی در میدان جنگ هم از نگاه حضرت مولا علیه السلام محو نمی‌شد.
عطر «امامت»، تمام فضای آسمان و زمین را معطّر کرده بود و این را تمامی گل‌ها و پروانه‌ها، حتی تمام لاله‌های صحرایی، احساس می‌کردند! عطری که از «کعبه» تا «نجف»، پروانگان عاشق را مست رایحه خود می‌کند و سحرگاهان، از مسجد کوفه به مشام جان می‌رسد!
مولاجان! حیدر کرّار! با تمام ارادت، تو را می‌خوانیم: اَلسَّلامُ عَلَی اَلشَّجَرَةِ اَلنَّبَوِیَةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهاشِمیةِ الْمُضیئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُبُوِّةِ الْمُؤنِقَةِ بِالْأَمامَةِ: درود بر تو ای شجره طیبه نبوت و گُلبنِ آل‌هاشم، که با نور پرثمر و درخشان نبوّت و گل و ریحان‌های امامت، آراسته شده‌ای…
اَلسلامُ عَلیک و عَلی اَهلِ بَیتِکَ الطَّیِبینَ الطَّاهرینْ. درود بر تو و بر اهل بیت پاک و پاکیزه تو باد!
( سیدعلی‌اصغر موسوی )

*

*

*

 مشکل‌گشای هستی

کعبه، در هلهله فرشتگان، برای میلاد عشق لحظه شماری می‌کرد؛ میلاد علی مظهر تمام عشق و صفا و تفسیر بلند عدالت و شجاعت.
مولا! ولادت تو، آفتابی‌ترین روز تاریخ بود که روشنایی روز را خجل کرد.
حجرالاسود، بر دست‌های تو بوسه زد و مسجد الحرام، تو را در آغوش گرفت.
صفا و مروه به نظاره‌ات نشستند، تا این که همانند آفتاب، از درون کعبه سرزدی. آن‌گاه، لبخند بر لبان عدالت نقش بست.
ای آشنای نخلستان‌ها و ای همدم چاه! ای درد و آشنای کوچه پس کوچه‌های کوفه! سکوت تو، بلندترین فریاد در تاریخ بود که در پژواک خویش، طنین مردی را داشت که ردپای مظلومیتش هنوز در بستر تاریخ جاری است.
ای نبأ عظیم و ای صراط مستقیم و ای لبریز از شجاعت و سخاوت! ذوالفقارت، برترین و گویاترین حدیث مردانگی است.
ای کامل کننده دین احمد و ای سنگ صبور محمّد صلی الله علیه و آله و سلم! تکرار نام تو، بیابان‌های خشک ظلم و تبعیض را به سبزترین باغ‌های عدالت، پیوند می‌زند.
کائنات، با تکرار نام تو به تکاپو می‌افتند و قیام می‌کنند.
ای فراتر از عشق زمین! همه شاعران، دیوان خود را با نام تو آغاز می‌کند.
امیر مهربانی! تو آمدی و ناخدای کشتی نجات بشریت در عصر دلمردگی و جهالت شدی.
یک آسمان بلاغت و یک کهکشان فصاحت! تو فاتح دل‌های عاشقان و التیام زخم‌های ضعیفان و مرهم دل‌های غریبانی تو آبروی انسانیتی!
ای سراسر و بخشش و عدالت! دستمان گیر که محتاج سر کوی توایم!
( معصومه عبدالحسینی )

*

*

*

در سایه سار نخل ولایت

خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران
که تو را آفرید.
از تو در شگفت هم نمی‌توانم بود
که دیدن بزرگی‌ات را، چشم کوچک من بسنده نیست:
مور، چه می‌داند که بر دیواره‌ی اهرام می‌گذرد
یا بر خشتی خام.
تو، آن بلندترین هرمی که فرعونِ تخیّل می‌تواند ساخت
و من، آن کوچکترین مور، که بلندای تو را در چشم نمی‌تواند داشت

پایی را به فراغت بر مریّخ، هِشته‌ای
و زلالِ چشمان را با خون آفتاب، آغشته
ستارگان را با سرانگشتان، از سرِ طیبَت، می‌شکنی
و در جیب جبریل می‌نهی
و یا به فرشتگان دیگر می‌دهی
به همان آسودگی که نان توشه‌ی جوین افطار را به سحر می‌شکستی
یا، در آوردگاه،
به شکستن بندگان بت، کمر می‌بستی

چگونه این چنین که بلند بر زَبَرِ ما سوا ایستاده‌ای
در کنار تنور پیرزنی جای می‌گیری
و زیر مهمیز کودکانه بچّگکان یتیم
و در بازارِ تنگِ کوفه…؟

پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی‌شناختم
که عمود بر زمین بایستد…
پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم
که پای افزاری وصله‌دار به پا کند،
و مَشکی کهنه بر دوش کشد
و بردگان را برادر باشد
آه ای خدای نیمه شب‌های کوفه‌ی تنگ.
ای روشنِ خدا
در شب‌های پیوسته‌ی تاریخ
ای روح لیلة القدر
حتّی اذا مَطلعِ الفجر

خدا را، اگر از شمشیرت هنوز خون منافق می‌چکد،
با گریه‌ی یتیمکان کوفه، همنوا مباش!
شگرفیِ تو، عقل را دیوانه می‌کند
و منطق را به خود سوزی وا می‌دارد

خِرَد به قبضه‌ی شمشیرت بوسه می‌زند
و دل در سرشک تو، زنگارِ خویش، می‌شوید
اما:
چون از این آمیزه‌ی خون و اشک
جامی به هر سیاه مست دهند،
قالب تهی خواهد کرد.

شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد
و توفان، از خشم تو، خروش را.
کلام تو، گیاه را بارور می‌کند
و از نَفَست گل می‌روید
چاه، از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است.
سحر از سپیده‌ی چشمان تو، می‌شکوفد
و شب در سیاهیِ آن، به نماز می‌ایستد.
هیچ ستاره نیست که وامدارِ نگاه تو نیست
لبخند تو، اجازه‌ی زندگی است
هیچ شکوفه نیست کز تبار گلخند تو نیست

زمان، در خشم تو، از بیم سِترون می‌شود
شمشیرت به قاطعیّتِ «سِجیّل» می‌شکافد
و به روانی خون، از رگها می‌گذرد
و به رسایی شعر، در مغز می‌نشیند
و چون فرود آید، جز با جان بر نخواهد خاست

چشمی که تو را دیده است، چشم خداست.
ای دیدنی‌تر
گیرم به چشمخانه‌ی عَمّار
یا در کاسه‌ی سر بوذر

هلا، ای رهگذاران دارالخلافه!
ای خرمافروشان کوفه!
ای ساربانان ساده‌ی روستا!
تمام بصیرتم برخی چشم شمایان باد
اگر به نیمروز، چون از کوچه‌های کوفه می‌گذشته‌اید:
از دیدگان، معبری برای علی ساخته باشید
گیرم، که هیچ او را نشناخته باشید.

کدام وامدارترید؟
دین به تو، یا تو بدان؟
هیچ دینی نیست که وامدار تو نیست

دری که به باغِ بینش ما گشوده‌ای
هزار بار خیبری‌تر است
مرحبا به بازوان اندیشه و کردار تو

شعر سپید من، رو سیاه ماند
که در فضای تو، به بی‌وزنی افتاد
هر چند، کلام از تو وزن می‌گیرد
وسعت تو را، چگونه در سخنِ تنگمایه، گنجانم؟
تو را در کدام نقطه باید بپایان برد؟
تو را که چون معنی نقطه مطلقی.
الله اکبر
آیا خدا نیز در تو به شگفتی در نمی‌نگرد؟
فتبارک الله، تبارک الله
تبارک الله احسن الخالقین
خجسته باد نام خداوند
که نیکوترین آفریدگاران است
و نام تو
که نیکوترین آفریدگانی.
(سیدعلی موسوی گرمارودی)

*

*

*

 بحر طویل با ۱۱۰ بار نام علی

قلمی آمده در دست
همین است
دلیل کشش عربده‌ی عاشق سرمست
علی گفتم و دیدم نفسم خرجِ علی شد
پریشانِ علی شد
گلی در دل گلدانِ علی شد
که با شادی خود باز غزلخوانِ علی شد
علی گفتم و دیدم همه جا حرفِ علی شد
دلم یارِ علی شد
گرفتارِ علی شد
به خود آمدم و دیدم از اول دل دلخسته‌ی من خوب بدهکارِ علی شد

علی معدن علم است
علی اسوه‌ی حلم است
شد از ذکر علی صاحب‌دل مست
علی نور حیاتم
علی پاکی ذاتم
علی صوم و صلاتم
شده نادعلی شاخه نباتم
علی شافع محشر
علی فاتح خیبر
علی ساقی کوثر
علی شیر دلاور
علی از همه برتر
ولی گفته منم بنده‌ای از بنده‌ی دربار پیمبر

علی نور علی شور
علی صاحبِ منشور
علی پاک
علی قبله‌ی افلاک
علی فاتح بی‌باک
علی مستی هر تاک که باشد پدر خاک
علی اوجِ یقین است
علی مرجعِ دین است
علی همدمِ هر قلب حزین است
علی جلوه‌ی الطاف خدا روی زمین است

چه شوری که نیفکنده علی در دل هر شیعه‌ی بی‌تاب
درون دل من حک شده این قاب

علی عالم اسرار
علی مطلع الانوار
علی سرور ابرار
علی صاحب تیغ دو دم و فاتح پیکار
علی قاتل اشرار
علی بنده دادار
علی افضل الاذکار
علی ذکر لب میثم تمّار سرِ دار

علی منشأ هر بذل
علی قاطبه‌ی فضل
علی قوّت دستان علمگیر ابا الفضل

علی حکمِ قضاوت
علی شورِ رشادت
علی معنیِ غیرت
علی منبعِ رحمت
علی روحِ عدالت
علی چشمه‌ی حکمت
علی راهِ سعادت
علی رمزِ شهادت
علی شاهِ ولایت
علی نورِ هدایت
علی ماهِ امامت
علی علّتِ قد قامتِ غوغای قیامت

علی عالی اعلا
علی شافع فردا
علی مالک دنیا
علی حضرت مولا
علی رمز تولّی
علی راز تبرّی
علی آیت عظمی
علی سایه‌ی طوبی
علی هوی مسیحا
علی حیّ تعالی
علی جرات دل‌ها
علی هم‌نفس و هم‌قسم حضرت زهرا

علی شاکله‌ی عشق
علی مسئله‌ی عشق
علی آخرِ هر مرحله‌ی عشق

علی مرهمِ درد است
علی شیرِ نبرد است
علی حاجتِ هر دست
روا می‌شود از لطف علی خواهشِ این سائل سرمست

علی جلوه‌ی انصاف
علی مجمع اوصاف
علی خالی از اجحاف

علی فکر علی ذکر

علی خارج از ادراک
علی خواجه‌ی لولاک
علی نور دل پاک

علی شوق علی ذوق

علی فیض مداوم
علی سدّ مقاوم
علی حسّ ملازم

علی آه علی شاه

علی هوی اَلَستم
علی حاجتِ دستم
علی هست که هستم

علی شیر علی میر

من و جام علی خیره سوی بام علی دیده‌ی پر خون
من و نام علی تابع اسلام علی این دل مجنون

من و هوی علی تا خود گیسوی علی دل شده مایل
من و بوی علی طاق دو ابروی علی قبله‌ی هر دل

علی حیدر کرّار
علی کعبه‌ی سیّار
علی امنیت گنبد دوّار
علی بر همه غمخوار
علی نام تو را می‌برد این شاعر دربار
به تکرار
علی ای عالم اسرار
به اِصرار
علی ای حضرت سردار
به عشق کرمت یکصد و ده بار
نوشتیم

که این سال و همه سال
که این ماه و همه ماه
که این روز و همه روز
به دادم برسی سید و سالار
تویی نور دو عینم…
( اسماعیل شبرنگ )

*

*

*

 علی بود

تا صورت پیوند جهان بود، علی بود

تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود

شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود
سلطان سخا و کرم و جود، علی بود

هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس
هم صالح پیغمبر و داوود، علی بود

هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم ایوب
هم یوسف و هم یونس و هم هود، علی بود

مسجود ملائک که شد آدم، ز علی شد
آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود

هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود

آن لَحمُکَ لحمی بشنو تا که بدانی
آن یار که او نفس نبی بود، علی بود
( منسوب به مولانا )

( زمزار )

همچنین ببینید

فجر97

متن های دکلمه برای دهه فجر

( متن های مناسبتی ) متن دکلمه برای دهه فجر آب زنید راه را هین …