( متن های زیبا )
خـانه تـکانی دلـت مبـارک
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت …
دلت را محکم تر اگر بتکانی تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت … باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند … کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد… دلت سبک شد؟حالا این دل جای “او”ست
دعوتش کن
این دل مال “او”ست…
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالاو حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک “او”…
خـانه تـکانی دلـت مبـارک
*
*
*
*
خــــاطـــــره يــعــنــي…..
بار دگر اگر به درختی نظر کنم یا از میان بیشه و باغی گذر کنم
چشمم به قد و قامت دار و درخت نیست ،چشمم به روی نقش و نگار بهار نیست
چشمم به برگ نیست، چشمم به غنچه و گل وسبزینه خار نیست
چشمم به دستهای پر شاخسار نیست ، این بار چشم من به سوی آشیانه هاست
آنجا که می تپد دل نوزاد زندگی وندر هجوم سخت ترین تندباد هاست
آماجگاه تیر تگرگ و سنان برق ، پرواز گاه خوشدلی و خانه بلاست
چشمم به لانه هاست ، ای جوجگان از دل توفان برآمده
چشمم پی شماست
خــــاطـــــره يــعــنــي
يــه ســکــوت غـيــر مــنــتــظــره مــيــان خــنــده هـــاي بـــلـــنـــد
*
*
چه دلمان بخواهد،
چه دلمان نخواهد،
خدا یک وقت هایی دلش نمیخواهد،
ما چیزی را که دلمان میخواهد داشته باشیم…
بزرگترین هدیه ایی که میتوان به کسی داد ؛
زمان است !
هنگامیکه برای یک نفر وقت میگذاری ،
قسمتی از زندگیت را به او میدهی
که دیگر باز پس نمیگیری !
*
*
هوا خیــــلــی غبـــار آلــــوده…….
حـــواســت باشه ســــگ و گــــرگ رو نمیــــــشه تشــــــخیص داد ……
زمانی گـــــرگ را میشـــناســـی کـــه دریــــده شـــدی….
قصــــه خـــوابیدن وجـدان ها
روی خـــوابیدن اصحـاب کهف را سفیـد کرده است
خدایــا آیــه ای هم بـرای ایـن نـازل کن …
جایِ غیرتِ اضافی
سعی کن آنقدر خوب باشی که حتی در نبودنت هم به کسی فک نکنه!
*
*
دوست عجب امنيت خوبي ست!
ميتواني با او خودِ خودت باشي!
ميتواني دردهايت را-هرچندناچيز،هرچند گران-بي خجالت با او در ميان بگذاري!
از حماقت هايت بگويي…
دوست انتخاب آزاد توست،اختيار توست!
نامش را در شناسنامه ات نمي نويسند،
نامت را در شناسنامه اش نمي نويسند!
دوست عرف نيست،
عادت نيست،
معذوريت نيست،
دوست از هر نسبتي مبراست!
دوست سايبان دلچسبي ست تا خستگي ات را با او به فراموشي بسپاري….
*
*
خوبی بادبادک اینه که
میدونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده
ولی بازم تو آسمون میرقصه و میخنده …
گاهی خداوند درها را قفل می كند و پنجره ها را می بندد
چه زیباست فکر کنیم طوفانی در راه است
و خداوند نمی خواهد آسیبی به ما برسد …
*
*
مردانی را میشناسم که هنگام عصبانیت
داد نمیزنند
ناسزا نمیگویند
نمیزنند
نمیشکنند
…تهمت نمیزنند
کبود نمیکنند
خراب نمیکنند
تنها سیگاری روشن میکنند و در آن میسوزانند تمام خشم خودرا
تا مبادا به کسانی که دوستش میدارند از گل کمتر گفته باشند…
گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود
گاهی نـمـی شــود کــه نـمـی شــود
گاهی هـزار دوره دعـا بی اجـابت است
گاهی نگفته قـرعه به نام تـو مـی شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تـو نیست
گاهی تمـام شهـر گـدای تـو مـی شود
*
*
*
*
“آزمون واقعی عشق زمانی نیست که در کنار یکدیگر هستید ،بلکه زمانی است که از هم دور هستید و با وجود فاصله، عشق هنوز بین شما وجود دارد.”
دستانش را بگیر!
آنقدر نزدیکش باش که گرمای نفس هایش را حس کنی!
خوب عطرش را بو بکش!
موقع بوسیدنش از ته دل ببوسش … از ته دل ببویش … از ته دل لمسش کن!
… … از ته دل نگاهش کن … از ته دل صدایش کن!
از تمام لحظات با هم بودن نهایت استفاده را بکن!
روزی می رود …
و حسرت همه ی اینهایی که گفتم در دلت می ماند …
زنی را دیدم:
زاده شد تا دختر کسی باشد،
بالید تا خواهر کسی باشد،
ازدواج کرد تا زن کسی باشد،
زاد تا مــــــــــادر کسی باشد،
برای همه “کسی” بود و برای خود “هیچ کس”…!
*
*
روز هـاست….
از سـقف لـحظه هـایم یـاد تـو مـی چـکد ….
اگـر بـاران بـند بـیاید از ایـن خـانه مـیروم
عـجیب درد آور اسـت کـه،
جـای ” خـوب هـایی ” کـه دل آدم را قـرص مـی کـنند،
قـرص هـایی کـه حـال آدم را خـوب مـی کـنند گـرفته
نـه الـتماست مـیکنم….
نـه خـیره خـیره نـگاهت….
فـقط آه مـی کـشم و سـکوت مـی کـنم….
هـمین آه بـرای تـمام زنـدگی ات کـافیست…!
از هـمین امـشب
*
*
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ…..
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺎﺩﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ …
ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ، ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﯾﺶ …
ﻭ ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﮐﻼﻓﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ …
ﺍﺯ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ، ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﺶ، ﺗﻮﻗﻊ ﻫﺎﯾﺶ …
ﻭ ﭼﻮﻥ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﺴﺖ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ؛
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ …
ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﯼ …
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﯽ …
ﺍﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﺴﺖ …
ﺍﻣﺎ …
ﺍﻭ ﻫﻢ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ …
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺳﺪ، ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻧﺪﻭﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ …
ﺣﺴﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ، ﺑﯽ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﺍﻣﺎ …
ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ …
ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺟﺎﯼ ﭘﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ
*
*
*
*
خیلی ساده …
نخــــــــــــــــند به …. نخند!
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب.
نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند!
…به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،
به راننده ی چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که چرت می زند،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،
به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،
به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی،
….نخند، نخند که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!!
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!!!
آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،
بارمی برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جارمی زنند
سرما و گرما می کشند،
وگاهی خجالت هم می کشند،…….خیلی ساده
*
*
دگرگونی ….
قدرتِ کلماتت را بالا ببر نه صدایت را !
این باران است که باعث رشد گلها میشود نه رعد و برق
این روزها دلگرمی میخواهم وگرنه چیزی که زیاد است سرگرمی…
براي كشتيهاي بي حركت……..موجها تصميم مي گيرند
سقوط تاوان پریدن با بعضی هاست
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی
زمان آدمها را دگرگون میکند اما تصویری را که از آنها داریم ثابت نگه میدارد.هیچ چیزی دردناکتر از این تضاد میان دگرگونی آدمها و ثبات خاطره نیست!
*
*
به من تکیه کن
من تمام هستی ام را دامنی می کنم تا تو سرت را بر آن نهی!
تمام روحم را آغوشی میسازم تا تو در آن از هراس بیاسایی!
تمام نیرویی را که در دوست داشتن دارم،دستی می کنم تا چهره و موهایت را نوازش کند!
تمام بودن خود را زانویی میکنم تا بر آن به خواب روی!
خود را،تمام خود را به تومیسپارم تاهرچه بخواهی از ان بیاشامی
، از آن برگیری،هرچه بخواهی از ان بسازی،هرگونه بخواهی باشم!
از این لحظه مرا داشته باش
*
*
*
*
من عشق را در تــــــو
تــــــو را در دل
دل را در موقع تپیدن
وتپیدن را به خاطر تـــــو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را در شب
شب را در بستر
وبستر را برای اندیشیدن به تــــــو دوست دارم
من بهار را به خاطر شکوفه هایش
زندگی را به خاطر زیبایی اش
و زیبایی اش را به خاطر تـــــو دوست دارم
من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تــــو را خلق کرد دوست دارم
*
*
تو آسمانی و من ….
تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم ، همیشه فاصله ای هست داد ازاین دارم
قبول کن که گذشته ست کار من از اشک ،که سال هاست به تنهایی ام یقین دارم
تو نیز دغدغه ات از دقایقت پیداست ، مرا ببخش اگر چشم نکته بین دارم
بخوان و پاک کن واسم خویش را بنویس ،به دفتر غزلم هرچه نقطه چین دارم
کسی هنوز عیار ترا نفهمیده ست ، منم که از تو به اشعار خود نگین دارم
*
*
تمام احساسم را ، كه جمع كنی خلاصه می شود در “تو” …
“تو” یعنی: همه ی همه ی احساسم !!!
همه ی احساسم یعنی : تمام “من” …
پس
“من” یعنی “تو” …”تو” یعنی “من”…
یعنی
هنوز هم میشود لبخند زد هنوز هم میشود امید داشت هنوز هم شقایق ها زنده اند
هنوز هم نفس میكشیم هنوز هم میشود تورا داشت…
میبینی چه ساده است زندگی وقتی می توان
خلاصه اش كرد در یك واژه
در “ما”..
*
*
آدمک آخر دنیاست بخنــــد آدمک مرگ همین جاست بخنـــد
آن خــدایی که بزرگش خوانـدی به خدامثل تو تنهاست بخنــــد
دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخنــــد
آدمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخنــــد
فکـر کـن فکـر تو ارزشـمند اسـت فکر کن گریه چه زیباست بخنــــد
صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست بخنــــد
راستی آن چـه بـه یـادت دادیـم پر زدن نیست که درجاست بخنــــد
آدمک نغمه آغاز نخوان !!! به خــدا آخر دنـــیاســت بخنـد…..
( زمزار )