( دلنوشته ها )
شعری عاشقانه از مهران حسینی
(دلنوشته) پریشونم اما پریشون ترم کن
هوامو نداشتی، هوایی شدم
چه کابوسِ بی انتهایی شدم
نگاهت منو زیر و رو می کنه
منو با دلم روبرو می کنه
من و دست بسته تو و قلب خسته
که هرکی رسیده یه جاشو شکسته
ولی حُسنِ عاشق به دیوونگیشه
یه وقتایی کوهم دلش ابری میشه
ابری شو خاطره هاتو ببار بارون شو یاد من عشقو بیار
من می رسم به تو آخرِ کار بارون ببار
من بیقرار توام بیقرار بیرون بیارم از این انتظار
عاشق شدم مثِ ابرِ بهار بارون ببار …
پریشونم اما پریشون ترم کن
فقط از تو می خوام یه کم باورم کن
هوام از نفس هات داره جون می گیره
نفس می کشم تا خیالت نمیره
ابری شو خاطره هاتو ببار بارون شو یاد من عشقو بیار
من می رسم به تو آخرِ کار بارون ببار
من بیقرار توام بیقرار، بیرون بیارم از این انتظار
عاشق شدم مثِ ابرِ بهار بارون ببار
*
*