متن های عاشقانه غمگین؛
بعد از مدت ها دیدمش!
دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن…
خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم…
تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم:
بی معرفت! دستای من تغییر نکرده…
دستات به دستای اون عادت کرده…
برای رسیدن به تو
پا پیش گذاشتم
خودم را قسمت کردم
تو را سهم تمام رویاهایم کردم
انصاف نبود…
تو که میدانستی با چه اشتیاقی خودم را قسمت میکنم
پس چرا زودتر از تکه تکه شدنم جوابم نکردی؟
برای خداحافظی
خیلی دیر بود
خیلی دیر…
خندیدن، خوب است
قهقهه، عالی است
گریستن، آدم را آرام می کند
اما…
لعنت بر بغض!
بس کن می دونم که تو عاشق دعوا و خط و نشونی
پیشت نمیام، میدونم که نباشم تنها می مونی
نگو قول و قرار که دلیل جدایی رو خودت میدونی
میگی عاشقمی آخه عاشق اینجوری من که ندیدم
راهی که میری، همه خط کشی هاشو خودم کشیدم
برو قصه بساز واسه یک نفره دیگه که من پریدم
منو سیاه نکن مگه نمی دونی عمریه زغال فروشم
منو میترسونی بابا گرگمو لباس بره می پوشم
تو خیال میکنی که برده و غلام حلقه به گوشم
میگی عاشقمی آخه عاشق اینجوری من که ندیدم
راهی که میری، همه خط کشی هاشو خودم کشیدم
برو قصه بساز واسه یک نفره دیگه که من پریدم
من و تو یکی دهانیم
که به همه آوازش
به زیباتر سرودی خواناست
من و تو یکی دیدگانیم
که دنیا را هردم
در منظر خویش
تازه تر میسازد
نفرتی
از هر آنچه بازمان دارد
از هر آنچه محصورمان کند
از هر آنچه واداردمان
که به دنبال بنگریم
من و تو یکی شوریم
از هر شعلهای برتر
که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق
رویینه تنیم
و پرستویی که در سرپناه ما آشیان کرده است
با آمد شدنی شتابناک
خانه را
از خدایی گمشده
لبریز میکند
“احمد شاملو”
—————-
(پاتوق)