دلنوشته هایی زیبا از صادق هدایت مرگ، مادر مهربانی است که بچه ی خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش می کند و می خواباند. * * مرگ، همه هستی ها را به یک چشم نگریسته و سرنوشت آنها را یکسان میکند نه توانگر می شناسد …
بیشتر بخوانید »دل نوشته ها و اشعار زیبا
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را … (سعدی)
(شعر زیبا) جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را … (سعدی) با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را من که با مویی به قوت برنیایم ای عجب با یکی افتادهام کو بگسلد زنجیر را چون کمان در بازو آرد سروقد …
بیشتر بخوانید »باید رفت تا بعضی چیزها بماند … (دلنوشته)
( متن زیبا و عاشقانه درباره رفتن ) باید رفت تا بعضی چیزها بماند … (دلنوشته) ماندن همیشه خوب نیست … رفتن هم همیشه بد نیست … گاهی رفتن بهتر است. گاهی باید رفت … باید رفت تا بعضی چیزها بماند … اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت … …
بیشتر بخوانید »جملات خدایی
جملات خدایی ( متن زیبا درباره خداوند ) هر که منظور خود از غیر خدا میطلبد چون گدایی ست که حاجت ز گدا میطلب * * * بارالها بال پروازم ببخش روح آزاد سبکتازم ببخش عاشق بزم توام راهم بده عقل روشن ، جان آگاهم بده * * * ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ …
بیشتر بخوانید »جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست … (عبید زاکانی)
( شعر زیبا ) جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست … (عبید زاکانی) جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست مدام آتش شوق تو در درون منست چنانکه یکدم از آن آتشم رهائی نیست وفا نمودن و برگشتن و جفا کردن طریق …
بیشتر بخوانید »خار غم را بر کن از جان، خاک کن … (الیار)
( غزلی زیبا و دلنشین ) صفای دل … رو غبــار کیـن دل را پاک کن خار غم را بر کن از جان، خاک کن خـانـه ی دل را بیـارای از کرم در صفــایش، شهـره ی افلاک کن تا نشیـند گوهر عشق اندر آن با گـــلاب صـدق جان نمنــاک کن …
بیشتر بخوانید »ما را کنون بر آهنين مردان نياز است … (اديب برومند)
(اشعار زیبا ) ما را کنون بر آهنين مردان نياز است … (اديب برومند) از جمع ياران، دلنوازان جمله رفتند مژگان گشا، کافسانه سازان جمله رفتند جاي سم اسب سبک تازان در ايندشت گويد که بنگر، يکه تازان جمله رفتند ماندند از جمع سر افرازان قليلي باقي از اين گردن فرازان جمله رفتند …
بیشتر بخوانید »به گلبانگ پريشان داده ام دل … (حزین لاهیجی)
( اشعار در مدح امام زمان عج ) به گلبانگ پريشان داده ام دل … (حزین لاهیجی) من آن غارتگر جان مي پرستم غم جان نيست جانان مي پرستم برآمد گر چه از پروانه ام آه هنوز آتش عذاران مي پرستم دميد از تربتم صبح قيامت همان چاک گريبان مي …
بیشتر بخوانید »مرا دیوانه ای بدنام گفتند … (فروغ فرخزاد)
( شعر زیبا ) شعری زیبا از فروغ فرخزاد نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پرسوز ز جمع آشنایان می گریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور …
بیشتر بخوانید »باران که شدی مپرس این خانه کیست … (شعر باران)
(شعر و دلنوشته) باران که شدی مپرس این خانه کیست … (شعر باران) باران که شدی مپرس این خانه ی کیست سقف حرم و مسجد و میخانه یکی ست باران که شدی پیاله ها را نشمار جام و قدح و کاسه و پیمانه یکی ست باران! تو که از پیش …
بیشتر بخوانید »