مجله سرگرمی

  اس ام اس های پند آموز و جملات قصار جدید فقر یعنی در خیابان آشغال بریزیم و از تمیزی خیابونای اروپا تعریف کنیم! اگر خود را برای آینده آماده نسازید بزودی متوجه خواهید شد که متعلق به گذشته هستید . دیروز چک باطله است فردا چک وعده ای است …

مهندس و مدیر! مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید : “ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع …

اس ام اس درباره خدا ؛ خدایا… بابت آن روز که سرت داد کشیدم متاسفم…! من عصبانی بودم برای انسانی که تو میگفتی ارزشش را ندارد و من پا فشاری می کردم :: :: خدایا. . . . یا نوری بیفکن یا توری. . . . ماهی کوچکت از تاریکی …

زندگی حاصل ضرب حرکت هاست! به دیدار درختی بالا بلند و زیبا، از سر شوق، برخیزید. جان و جهانِ سرسبز و تناور درخت را به تماشا برآیید : از ریشه تا سرافراز ترین شاخسار؛ و در آسمان آبی، خیره شوید و درآیید تا که در آغوش « آرامش »، « …

اس ام اس زیبای عاشقانه، جمله های کوتاه دوست داشتن؛ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﺶ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻤﺎن ﯾﻮﺳﻒ ﮐﻪ ﮐﻨﻌﺎﻧﺶ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻧﺶ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ :: :: تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف … لرزشی روی میز کنار …

اس ام اس التماس دعا به حجاج؛  این دست های خالی و ساده دخیلتان ، ما را فقط به رسم رفاقت دعا کنید . . . :::: می کشی آه و در چشم هایت / می رمند آهوان دسته دسته در گلویت ترک می خورد بغض / التماس دعا! دل …

خداوند اقیانوسی است که در آن هستید ! یک ماهی اقیانوس پرسید، “مرا ببخش، تو از من مسن تر هستی، پس می توانی به من بگویی: کجا می‌توانم آن چیزی را که اقیانوس نام دارد پیدا کنم؟ ماهی مسن تر پاسخ داد، “اقیانوس چیزی است که تو اکنون در آن …

داستان زیبای عیب کوچولوی عروس؛ جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد. جوان گفت: شنیده …

اشعاری از سهراب سپهری؛ سوره تماشا؛ به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه ای در قفس است. حرف هایم، مثل یک تکه چمن روشن بود. من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد. و …

داستانک؛ سه پاكت نامه؛ آقاي اسميت كه به تازگي مديرعامل يك شركت بزرگ شده بود مديرعامل قبلي يك جلسه خصوصي با او ترتيب داد و در آن جلسه سه پاكت نامه دربسته كه شماره هاي 1 و 2 و 3 روي آنها نوشته شده بود به او داد و گفت: …