(اشعار زیبا و حکیمانه) جام عبرت… تا کــی به بند عشــــرت و چند عشیـرتی چشــمی گشـــا به کار جهان از بصیـرتی در دور روزگـــــار به پنـدار خود مپیــــچ بگشــــا دریچــــه ای به جهـان حقیقتی عمری به کار خود شده ای غافــل از خدا بیهـــوده برده ای زفلک، طـرح حیــلتی نگشاید …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : جبار محمدی
چه کنـد با غم هجـران تـو این بلبل جـان…(الیار)
(اشعار و دلنوشته های غمناک) در غم هجران… چه کنـد با غم هجـران تـو این بلبل جـان کــی سـرآیـد به سرا پـرده ی غم دور زمان دل اگر باده زجـام تـو نگیــرد؛ چـه کنـد بی تو جانی نبرد؛ چونکه تویی چشمه ی جان پیر هجــران شده ام؛ منـتـظرم باد صبــا …
بیشتر بخوانید »گشودی چشمه ی عشقی، به زیر طاق ابرویت…(الیار)
(شعر و دلنوشته زیبا و عاشقانه) طاق ابرو… گشودی چشمه ی عشقی، به زیر طاق ابرویت هَزارم کردی ای جانان، به باغی پرگل ازرویت چه دلها بردی ازدامن، به عرش عرصه هستی هـزاران دل ببستی تو، به هر تاری زگـیسـویت جهـانی واله آمـد از، کمالاتی کـه مـی بـخشـی چه جـانهایی …
بیشتر بخوانید »مرا بـر آب سقایان، چه حــاجت…(الیار)
(اشعار و سروده های عاشقانه) جان مبتلا… شـکر ریزد لبانـت کـام گوشــم کـلام شـکّـرینت مــی نیوشـم گهی هوش از سر من مـی ربایی گهـی مـی آوری بربام هـوشم مرا بـر آب سقایان، چه حــاجت مدام ازجام چشمت مِی بنوشم ازآن جامـی که خـوردم ازلبـانت زشادی در فـراسوی خـروشـم چوشهد شکـّرین …
بیشتر بخوانید »چون ز مهرش به گِلم یک نظری نازل شد…(الیار)
(شعر و دلنوشته زیبا) نظر مهر… چون ز مهرش به گِلم یک نظری نازل شد گِل برآمـــد قدح بی بدلی بردل شد روحی آن حضرت باری چو دمیدم درگِـل برنشان گـــهر عشق دلم مایـــل شد جان بر آمـد به تماشای رخ جانـانم به مقامی زکرامات خدا نایل شد شبنمی از …
بیشتر بخوانید »چهــره آرایــد گــل سوسـن لب آب روان … (الیار)
(شعر زیبا) باد نوروزی … بـاد نوروزی می آید سوی گل، بربط زنان تا که گــل لب وا کند، بلبل نشینـد شاخ آن محفـــل شادی بپا دارند و بر رقص آورند خیل عـاشق پیشگان را جمله از پیر و جوان نـازنازان گــل گشــاید دفتــر طنّازی اش بلبلان را خون جگر …
بیشتر بخوانید »