بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر

چه پائیزی است…

چه پائیزی است

چه پائیزی ست نشسته رنگ جدائی به صفحه ی دل من شکسته شاخه ی امید و خانه خاموش است، تنیده تا سیه عنکبوت نومیدی فشرده پنجه و با روح من هم آغوش است   میان خانه ی ویرانه ی جوانی من، به هرطرف نگرم جای پای حرمان است زبان گشوده …

بیشتر بخوانید »

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را…(حبیب یغمائی)

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را

غزلی زیبا ازحبیب یغمائی تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را بود خوشبختی اندر سعی و دانش در جهان اما در ایران پیروی باید قضای آسمانی را به قطع رشته جان عهد بستم بارها با خود بمن آموخت گیتی سست …

بیشتر بخوانید »

شعر زیبایی از استاد شهریار

شهریار

شعر و زيبايي و احساس؛ آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس آنچنان سوختم از آتش هجران که مپرس گله ای کردم و از یک گله بیگانه شدی آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس مسند مصر تو را ای مه کنعان که مرا ناله هایی …

بیشتر بخوانید »

شعر های جدید عاشقانه (شهریورماه)

شعر های جدید عاشقانه

شعر های جدید عاشقانه ؛ این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم هست کسی که مثل من دلش نه برای کسی، نه برای عشقی، نه برای جایی… نه برای چیزی! بلکه دلش برای خودش تنگ شده… برای خود خودش!؟ :::::: تو نباشی چشام برات گریونه دنیا بدونه تو برام زندونه دستات …

بیشتر بخوانید »