Tag Archives: اشعار سعدی

وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر (سعدی)

عشق

( شعرهای عاشقانه ) وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر (سعدی) ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست سرم فدای قفای ملامتست …

Read More »

صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود … (سعدی شیرازی)

شب یلدا

( غزل زیبای شب یلدا ) صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود … (سعدی شیرازی) هر که مجموع نباشد به تماشا نرود یار با یار سفرکرده به تنها نرود باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود بر دل آویختگان عرصه عالم تنگست …

Read More »

هنوز دیده به دیدارت، آرزومند است (سعدی شیرازی)

چشم زیبا

( غزل زیبا ) هنوز دیده به دیدارت، آرزومند است (سعدی شیرازی) شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق، دربند است بگفتم از غم دل، راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست، مانند است پیام من که رساند به یار مهرگسل …

Read More »

چشمت خوش است و بر اثر خواب خوش‌تر است (سعدی)

شعر عشقانه

( غزلی عاشقانه ) چشمت خوش است و بر اثر خواب خوش‌تر است … (سعدی شیرازی) چشمت خوش است و بر اثر خواب خوش‌تر است طعم دهانت از شکر ناب خوش‌تر است زنهار از آن تبسم شیرین که می‌کنی کز خنده شکوفه سیراب خوش‌تر است شمعی به پیش روی تو …

Read More »

به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی (سعدی)

پایان دفتر

( شعر زیبا ) به پایان آمد این دفتر … (سعدی شبرازی) به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی کتاب بالغ منی حبیبا معرضا عنی ان افعل ما تری انی علی عهدی و میثاقی نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت که …

Read More »

جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را … (سعدی)

جوانی - پیری

(شعر زیبا) جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را … (سعدی) با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را من که با مویی به قوت برنیایم ای عجب با یکی افتاده‌ام کو بگسلد زنجیر را چون کمان در بازو آرد سروقد …

Read More »