( شعر زیبا ) جام تهی … فریدون مشیری همه میپرسند: چیست در زمزمه مبهم آب؟ چیست در همهمه دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که تو را میبرد این گونه به ژرفای خیال چیست که در خلوت خاموش کبوترها؟ چیست در کوشش …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : اشعار فریدون مشیری
(دلنوشته) راز، عاشقانه ای از فریدون مشیری
( عاشقانه ای برای بهار ) راز (فریدون مشیری) در خلوت و صفای دیار فرشتگان، جنگل میان دامن شب آرمیده است زیبایی و شکوه دل انگیز نوبهار؛ بر آن دیار دامن رحمت کشیده است از بیشه های خرم و آرام دوردست، آوای دلکش پریان می رسد به گوش گم کرده …
بیشتر بخوانید »دوستی (فریدون مشیری)
( دلنوشته ها ) شعر دوستی از فریدون مشیری دل من دیر زمانی ست که می پندارد: « دوستی » نیز گلی ست مثل نیلوفر و ناز ، ساقه ترد ظریفی دارد بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد جان این ساقه نازک را – دانسته – بیازارد! …
بیشتر بخوانید »گرگ ( شعری از مشیری )
(اشعار زیبا) شعر گرگ از فریدون مشیری گفت دانایی که: گرگی خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر لاجرم جاری است پیکاری سترگ روز و شب، مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره ی این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسان رنجور پریش سخت …
بیشتر بخوانید »بهار میرسد اما ز گل نشانش نیست (دلنوشته)
(شعری از فریدون مشیری در فراق امام زمان عج) بهار میرسد اما ز گل نشانش نیست … (دلنوشته) باغ … بهار میرسد اما ز گل نشانش نیست نسیم رقص گل آویز گل فشانش نیست دلم به گریه خونین ابر میسوزد که باغ خنده به گلبرگ ارغوانش نیست چنین بهشت کلاغان …
بیشتر بخوانید »هیـچ جـز یـاد تـو، رویای دلاویـزم نـیست (مشیری)
(دلنوشته های زیبا) هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست … (فریدون مشیری) هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست !هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه! دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست. نـور …
بیشتر بخوانید »عاشقان در وصل و هجران سرخوشاند … (مشیری)
(شعر زیبا و خواندنی) نور عشق … (فریدون مشیری) رهروان كوی جانان سرخوشاند عاشقان در وصل و هجران سرخوشاند جان عاشق، سر به فرمان می رود سر به فرمان سوی جانان می رود راه كوی می فروشان بسته نيست در به روی بادهنوشان بسته نيست باده ما ساغر ما عشق …
بیشتر بخوانید »ناتوان گذشته ام ز کوچه ها … (فریدون مشیری)
( اشعار زیبا و عاشقانه فریدون مشیری ) ستاره کور … ناتوان گذشته ام ز کوچه ها نیمه جان رسیده ام به نیمه راه چون کلاغ خسته ای در این غروب می برم به آِیان خود پناه در گریز ازین زمان بی گذشت در فغان از این ملال بی زوال رانده …
بیشتر بخوانید »اشعار کوتاه و زیبای فریدون مشیری
اشعار کوتاه و زیبای فریدون مشیری؛ گفت دانايي که: گرگي خيره سر، هست پنهان در نهاد هر بشر!… هر که گرگش را در اندازد به خاک رفته رفته مي شود انسان پاک وآن که با گرگش مدارا مي کند خلق و خوي گرگ پيدا مي کند در جواني جان گرگت …
بیشتر بخوانید »شعر بوسه و آتش … (فریدون مشیری)
(اشعار و سروده های عاشقانه) شعر بوسه و آتش…فریدون مشیری در همه عالم كسي به ياد ندارد نغمه سرايي كه يك ترانه بخواند تنها با يك ترانه در همه ي عمر نامش اينگونه جاودانه بماند صبح كه در شهر، آن ترانه درخشيد نرمي مهتاب داشت، گرمي خورشيد بانگ: هزارآفرين! زهرجا …
بیشتر بخوانید »