( اشعار عاشقانه ) مرا هر دم همیگویی که برگو قطعه شیرین … ( مولانا ) مرا هر دم همیگویی که برگو قطعه شیرین به هر بیتی یکی بوسه بده پهلوی من بنشین زهی بوسه زهی بوسه زهی حلوا و سنبوسه برآرد شیر از سنگی که عاجز گشت از او میتین …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : اشعار مولوی
ای رستخیز ناگهان، وی رحمت بیمنتها … (مولانا)
( غزلیات زیبا و عارفانه ) ای رستخیز ناگهان ، وی رحمت بیمنتها … (مولانا) ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها ای آتشی افروخته در بیشه اندیشهها امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی مطلب …
بیشتر بخوانید »آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ…(مولانا)
(شعر و دلنوشته زیبای بهاری) آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ…(مولانا) آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ چوگان زلف دیدی …
بیشتر بخوانید »