(شعر) قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت دل نوشته ها و اشعار زیبا دیدگاهها برای (شعر) قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت بسته هستند ( شعر و دلنوشته عاشقانه امام زمان ) باران نگرفت … فاضل نظری دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت چشمم افتاد به چشم تو، ولی خیره نماند شعله ای بود که لرزید ولی جان نگرفت جز خودم هیچ کسی در … بیشتر بخوانید »