( شعر زیبا ) قدر گل … قـدر گـل را سنــگ میزان است خار قــدر آزادی بــرآیــد در حصـــار گــر نبــودی رنــج و محنت در جهان کی می آمـد قــدر راحـت در شمار عاشقان زآن، سوز هجران می کشند تـا کـه سـازی از وصـال آیـد به بار عــافیــت در معــرض …
Read More »Tag Archives: جبار محمدی
میگفــت خدایی تو، خوبی ز تو بر خیـزد (الیار)
( اشعار زیبا و عاشقانه ) سلسله انگیز … بت خــانه فــرو ریـزد ….. گـر سلسلــه انگیزد سرچشمـه ی زیبایی ….. یـاری که بـود ایـزد دل در هوس کویش ….. مستانه دهل می زد می گفــت خدایی تو ….. خوبی ز تو بر خیـزد خـاک دل خــوبان را ….. غـربـال …
Read More »پـر می زنــد مـرغ دلــم، اندر هوای روی تو (الیار)
( شعر زیبا ) جان مرا بالا ببر … ای جـان جـان! جـان مـرا تـا پیش خود بالا ببر صبــری نماند اندر دلم؛ فردا نگــو؛ حالا ببر دل می کنم از هر چه دارم اندر این محنت سرا سـوی بقـا از غصـه ها، با چشـم بی پروا ببر داری فضــایی …
Read More »حلقـه دل را نشــان مهــر دلبــر، خاتــم است (الیار)
(سروده زیبا برای امام عصر عج) نگین دل … مُهر مِهرش بر جبین کائنات عالم است سرفراز از تاج عشقش، جسم و جان آدم است هر گلـی اندر جهان شد ترجمان مهـر او بلکــه خاران هم ز مهرش یک زمانی مرهم است خـار و گـل نامیدن اشیــا قیـاس ظاهـری است …
Read More »کاسه صبرم به سنگی از جفا، بشکسته دلبر (الیار)
(شعر و دلنوشته زیبا) حلقهٔ ناز … حلقــه ی ناز خودش برگردن دل بسته دلبر کاسه ی صبرم به سنگی از جفا، بشکسته دلبر می کشد هر سو دلم را بی محابا در کمندش رشتـه ی پیـوند عقلم را زدل، بگسسته دلبر بر لبانش می سراید نغمه ی عاشـق کشی …
Read More »بـا مرکبــی از ارغنـــون، می رانم این دل را کنون (الیار)
(شعر زیبا) بر مرکب ارغنون … بـا مرکبــی از ارغنـــون می رانم این دل را کنون تـا پـای دلبــر می رسـم یـا باده ای؛ یا مشک خون ای دلستــان، حــالا مـرا راهــی ده از مـرز جنـون گـر بــاده نـوشـانـی مرا جـان مـرا …
Read More »در زلف تو یارا، دل در سفر افتد (الیار)
(شعر زیبا) جان در شکر … در زلف تو یارا، دل در سفر افتد از شوق تو جانا، جان در شکر افتد دامی بگشـودی، پیـش رخ دلـــها از بهــر همینـم، دل در خطـــر افتد هر حلقه ی مویت، یک عالم دیگر بر سیــر عـوالـم، دل در گــذر افتد پیـدا گـل …
Read More »صبـا! چه شـد که نیـامـد نگـار بــر پـیشـم (الیار)
(دلنوشته) طوق بندگی … صبـا ! چه شـد که نیـامـد نگـار بــر پـیشـم که مرهمـی نهـد از غمـزه بـر دل ریشم هم او که یک نظرش چهره ی جهان آراست به طــوق بندگی اش اینچنین می اندیشم جــز از جمـال نگــار و طــریقـت عشقـش نباشـدم به جهـان مهـر و مذهبی …
Read More »غافلیـم انـدر بـلا، حکـمی ز درمـان می رسد (الیار)
(دلنوشته) پیک خورشید … مـرغ شبگیر از فضای قدس جانان می رسد گـوئی از آفـاق عالم بر جهان جان می رسد آرد آیینـی ز حـکمت، مبتنی بر عشـق جان رحمتــی بی انتهـا در سلـک قرآن می رسد چشـم داران جهـان را مـژده بادا مـژده باد پیک خورشید از دل درگاه …
Read More »در کوی عشق جانان، کردم شبی اقامت (الیار)
(اشعار عاشقانه) پیمانه ی کرامت … در کوی عشق جانان، کردم شبی اقامت دیـدم چه جلوه هایی! در آستـان و قامت باحسـن بی مثالـش، با جلوه ای ز خالش در دل فکند شوری، چون شورش قیامت تا پر کنـد دلـم را، از شـور نـاب هستـی می زد به دست مهرش، …
Read More »