( غزل عاشقانه ) شهرهٔ آسمانی … شهـره ی آسمـانی گــم شده درزمین منم در صف عاشقان او چـهره ی بـرترین منم برده فرشتگان همه سجده به امر حق براو وآنکه بدو خلافتش داده در این زمین منم آنکـه در آفـرینشش، گفتــه خدای لامـکان بر خود وآفریده اش، به به …
Read More »Tag Archives: جبار محمدی
ای خـدا مـا را به جمع خیــل مستـانت ببر … (الیار)
( اشعار برگزیده ) بهار باقی … ای خـدا مـا را به جمع خیــل مستـانت ببر مـا مریـدان جمــالت را به بستـانت ببر از کویــر پسـت دنیــا وز دل گــرداب آن جان ما را برکــش و سوی گلستانت ببر جان ما آزرده شد از دست همراهان پست سوی کوی حیدر …
Read More »نغمــه ی اوصــاف رویت بر لبان بلبـل است … (الیار)
( غزل عاشقانه ) عکس یار … عکست اندر دانه پنهان و نمایان درگل است نغمــه ی اوصــاف رویت بر لبان بلبـل است روزنـی بـاشــد به گلــزار جمــالت هر گـلی جان بلبل هم از آن رو بی قرار هر گل است دانــه ی تقــدیر ما را مخفی از ما کــرده …
Read More »تو ای ماه مهان! از در مرانم … (الیار)
( دلنوشته زیبا ) از در مرانم … تو ای ماه مهان! از در مرانم تو شاهی بر جهان از در مرانم تو را بگزیده ام از جان و از دل زخیــل دلبـــران از در مـــرانم من آن رنجــور دورانـم حبیبـا تـو یـاری مهـربان از در مـرانـم غریبـی خسته و …
Read More »نـام من از دست تو امضا گرفت … (الیار)
(غزل عاشقانه) شور قیامت … عشق تو انـدر دل مـن جـا گرفت شـور قیــامت همــه بـالا گرفت جـذبـه ی جان پرورت آمد شبی جــان مــرا صـورت زیبا گرفت جـان مـن از خستــگی افتاده بود بار دگــر از دم تــو پــا گـرفت در صــف غمـدیده ی دلـدادگان نـام من از دست …
Read More »انــدر پنـاه مهــر تو تـا مـرز باران مـی روم … (الیار)
( اشعار زیبا ) سوی جانان … با چشـم مِی پالای خود تا چشمه سـاران می روم انـدر زلال چشمه ها، من سوی جانان می روم گــر کــوزه ی دل پـرکنـم از آن زلال دلــربا بر پیش معشوقم دگر چون شیخ صنعان می روم غــدار بی رحم جهــان، انــدر نقاب …
Read More »من گــل اشعــار خـود را از لبـانت چیده ام … (الیار)
(دلنوشته های زیبا) غزال غزل … بـا غـزل هم مـن غـزال آرم به بستـان دلت تـا بـه دیدارش بیـارایم جمال خوشگلت نـافـه ای از نـاف اشعــارم تــراود تـا مگــر پاشم از مشک کـلامم بر نگارین سنبلت من گــل اشعــار خـود را از لبـانت چیده ام می فشانم تا گل اندر …
Read More »دل نمی گنجــد ز شـوق رویش اندر خانه اش … (الیار)
(اشعار عاشقانه) محراب عشق … دل نمــی گنجــد زشــوق رویش اندر خانه اش تــرک جـانـم می کند اندر ره جـانـانـه اش تـا بـدیـدش کــوی او، حـوض شــراب نـاب را بر سر آن شد که ز آن می، پرکند پیمانه اش چــون چشیــد از آن مــی کـوثـر نشـان جام او چـون …
Read More »در گـذرگاه جهـان، اندر گـذارم روز و شب … (الیار)
(سروده ای زیبا و عارفانه ) مجروح تیر ناوک … درگـذرگاه جهـان، اندر گـذارم روز و شب بـر در آن شـاه خوبان سـربدارم روز و شب دم به دم ساقی ز رویش شهد نابم می دهد با مـی او در خـرابـاتش خمــارم روز و شب من مـدام انــدر خرابـات رخ …
Read More »صـدآفریــن به جـانـان، ما را نمود قـابل … (الیار)
(دلنوشته و غزل زیبا) آتش شمایل … مـا را سرشــت جـانـان انـدر نقـابی از گِل جـامی در انـدرونـش، بنهـاد نـام آن دل او عـرضـه کــرد مـا را، والاتــرین امــانت عشقی چو گوهر اندر آن دل نمود منزل جام جهان نما شد ز این گوهرش دل آنگه صـدآفریــن به جـانـان، ما …
Read More »