( داستانک ها ) (داستان) خانه ای با پنجره های طلایی پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود هم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت …
Read More »Tag Archives: داستانک زیبا
داستانک زیبای راز زندگی
(داستانک ها) داستانک زیبای راز زندگی در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید فرشتگان مغرب را به بارگاه خود فراخواند و از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند یکی از فرشتگان به پروردگار گفت: آن را در زمین مدفون کن فرشته دیگری گفت …
Read More »داستان کوتاه و آموزنده بز را بکش !
( داستانک های زیبا ) داستان کوتاه و آموزنده بز را بکش ! روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند …
Read More »داستانک؛ گاندی و لنگه کفش
( داستانک زیبا ) داستان گاندی و لنگه کفش گویند روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از …
Read More »داستانک: آمادگی برای رفتن !
(داستانک زیبا) داستان آمادگی برای رفتن صاحب دلی برای اقامۀ نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران او را شناختند و خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و آن ها را پند گوید. او نیز پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مردِ صاحب دل …
Read More »داستان کوتاه و آموزنده: با جان و دل گوش كردن !
(داستانک زیبا) داستان آموزنده: با جان و دل گوش كردن ! مردي كه ديگر تحمل مشاجرات با همسر خود را نداشت، از استادي تقاضاي كمك كرد. به استاد گفت: «به محض اينكه يكي از ما شروع به صحبت ميكند، ديگري حرف او را قطع ميكند. بحث آغاز ميشود و باز …
Read More »داستان کوتاه و زیبای بیمارستان روانی!
(داستانک زیبا) داستان کوتاه و زیبای بیمارستان روانی! برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم. بیرون بیمارستان غلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند. چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار میدادند. وارد حیاط …
Read More »