(داستانک زیبا) داستان جالب و خواندنی آینه “مردی که درکوچه می رفت هنوز به صرافت نیافتاده بود به یاد بیاورد که سیزده سال می گذرد که او به چهره ی خودش در آینه نگاه نکرده است . هم چنین دلیلی نمی دید به یاد بیاورد که زمانی درهمین حدود میگذرد …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : داستانک های زیبا
داستانک های جالب و خواندنی
داستانک های جالب و خواندنی ؛ فداکاری مادر کلاغ ها زمستانی سرد بود و کلاغ غذایی نداشت تا جوجههایش را سیر کند؛ گوشت بدنش را میکند و میداد به جوجهها تا بخورند. زمستان تمام شد و کلاغ مرد! اما جوجهها نجات پیدا کردند و گفتند: «آخی خوب شد راحت شدیم …
بیشتر بخوانید »