Tag Archives: رمان

داستان کوتاه صندلی در کلاس فلسفه

داستان کوتاه صندلی در کلاس فلسفه

( داستان های کوتاه و خواندنی )  داستان کوتاه صندلی در کلاس فلسفه یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه: «امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه…!» بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی …

Read More »

داستانک آموزنده پسرک واکسی

پسرک واکسی

داستانک آموزنده پسرک واکسی ( داستان های کوتاه و زیبا ) ساعت حدود شش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بودیم. پسرکی حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت: واکس می‌خواهی؟ کفشم واکس نیاز نداشت، اما از روی دلسوزی گفتم: «بله.» به چابکی یک …

Read More »

داستان کوتاه هر آنچه از من بر می آمد

داستانک

داستانک؛ هر آنچه از من بر می آمد گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت ! پرسیدند : چه می کنی ؟ پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و …

Read More »

داستان کوتاه گاو و خوک

داستان های کوتاه جدید و خواندنی

داستانک گاو و خوک؛ مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید: نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند. کشیش گفت: بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم. خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می …

Read More »