( اشعار عارفانه ) رشتهٔ عشق … تقدیر جان مرا حق نوشته است از خاک و شبنم عشقم سرشته است هر دل کــه بگذرد او از مسیر عشق دانــــد به درگــه حق، عشق، رشته است این رشته می بردم تا به بام عـــرش بر مسنــــدی کـــه نه جای فرشتـــه است …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : زیباترین شعر
ای دل از آن ارغـوان ، جام شرابی ستان…(الیار)
( شعر عاشقانه ) حاکم گلها … ای دل از آن ارغـوان، جام شرابی ستان سلســله ای هم بر از، حلقه ی موی بتان سر به سجود آوری؛ جان لب جود آوری ار بچشی جرعه ای تا بشوی مست از آن بر گـــل او بلبـلــم؛ گــر چه اسیـر گِلم ورد …
بیشتر بخوانید »خود حجاب خود در این پایاب عالم بوده ام…(الیار)
( اشعار زیبا و دلنشین ) آب توبه… خود حجاب خود در این پایاب عالم بوده ام با دلی گِل بسته اندر خانه ی غم سوده ام غافل از احـــوال خویش و بی خبر از رمز راه گوئیــا گـرد غباری در دل یــک توده ام نیشی ازتقدیر حقّ، خواب از …
بیشتر بخوانید »آتــش نبــر به دلت از اجــاق کین…(الیار)
(آرشیو اشعار الیار) نکتههای گل… آتــش نبــر به دلت از اجــاق کین بــا باد کینـــه نســــوزد چـــراغ دیـن هرگز نروید علف، گر به جای آب بارد ز ابر فلــــک، سنـــگ بر زمیـــن در آزمون زمــان دست فتنـه است ابلیـــس چــون همه جا خفته در کمین ویران شود به جهان خــانه …
بیشتر بخوانید »شمع شد جان من اندر شب سودای خیالت…(الیار)
( اشعار کوتاه و عاشقانه ) سودای خیال… شمع شد جان من اندر شب سودای خیالت ذوب شد همچو یخی از تب گرمای خیالت خنجــرت گــر بشکافد قفس جان مرا؛ وه! نـــدرد در دل مــن پرده ی دیبای خیـالت گرچــه از محضر رویــت نشدم باده بنـوشی می رسد سهم دلــم …
بیشتر بخوانید »مـــرا اشـــارت جـانــان به راه کام آورد…(الیار)
(شعرهای عاشقانه و زیبا) اشارت جانان… مـــرا اشـــارت جـانــان به راه کام آورد دلـــم بـه عنبــر مویش به کام دام آورد کشیدم او به پی اش سوی مکتبی از عشق به عشوه ای لب جان، برشراب جام آورد فراغتی ز فروغــش به چنــگ جان افتاد دلــم به دست خــود از …
بیشتر بخوانید »وه! کـــه روبند گل از شرم جمـال تو بود…(الیار)
(سروده ها و ابیات عاشقانه) صاحب جمال … وه! کـــه روبند گل از شرم جمـال تو بود رنگ رخسار دل از رنگ خیال تو بود گل به اذن تو هویدا شد و آن پرده درید چون بدانست جمالش ز جمال تو بود ساز و هر نغمــه ی بلبـل، ز هوای …
بیشتر بخوانید »بـــار دگــــر یــار، مرا نــاز کرد…(الیار)
( شعرهای عاشقانه ) ترنم یار … بـــار دگــــر یــار، مرا نــاز کرد عشــوه گری را ز نو آغاز کرد پــرده ی پنـــدار و تـــردّد ربود چشم دلــم بر دو جهان باز کرد بـــاد ترنّـــم ز لبــانــش گشـود رشته ی گیســوی دلم ساز کرد قفـــل در از باب معــانی شکست …
بیشتر بخوانید »انــدر اقلیـــم فـــنا، آب بقـــا می جویم…(الیار)
(اشعار عارفانه) آب بقا … انــدر اقلیـــم فـــنا آب بقـــا می جویم روزنـــی بر جهـــش از دار فنـــا می جویم دلـم آشفت از این شهره ی بازاری من چون ندانست از این شهره چه ها می جویم آسمان لایتناهی است در آیینه ی عشق مــن چــرا بر در بیغـــوله خفـــا …
بیشتر بخوانید »جــــانم ار بـــاده ننوشــد، نبرد گوی وفا…(الیار)
(شعر و دلنوشته) آهوی وفا … جــــانم ار بـــاده ننوشــد نبرد گوی وفا کاو به تدبیـر دل آورد سر از کوی وفا مرغ دل هر شبه بال آرد از این بام وجود تا کـــه پرواز کنـــد گـرد تکاپوی وفا ایـن تـــلاطم ننشیند به دل اندر یم دهر تا ننـــوشم قـدحی …
بیشتر بخوانید »