Tag Archives: سروده های سهراب سپهری

بانگی از دور مرا ميخواند (سهراب سپهری)

دور

( سروده های زیبا ) بانگي از دور مرا ميخواند … (سهراب سپهری) ديرگاهي است در اين تنهايي رنگ خاموشي در طرح لب است بانگي از دور مرا مي خواند، ليك پاهايم در قير شب است. رخنه اي نيست در اين تاريكي در و ديوار به هم پيوسته سايه اي …

Read More »

تا شقایق هست زندگی باید کرد (سهراب سپهری)

شقایق

(دلنوشته) تا شقایق هست زندگی باید کرد … (سهراب سپهری) دشت هایی چه فراخ کوه هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟ من دراین آبادی پی چیزی می گشتم پی خوابی شاید پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی پشت تبریزی ها غفلت پاکی بود که صدایم می …

Read More »

گياه تلخ افسونی ! … ( سهراب سپهری )

اشعار و سروده های زیبا

( اشعار و سروده های زیبا ) گياه تلخ افسونی ! … ( سهراب سپهری ) گياه تلخ افسونی ! شوكران بنفش خورشيد را در جام سپيد بيابان ها لحظه لحظه نوشيدم و در آيينه نفس كشنده سراب تصوير ترا در هر گام زنده تر يافتم در چشمانم چه تابش ها كه …

Read More »