( شعر عاشقانه ) از چشم افتاده … در کمند موي او دادم ز کف آزادگي را وز دو عالم برگزيدم مستي و دلدادگي را سوختم سر تا بپا چون شمع در بزم محبت تا بياموزي ز من پا تا به سر استادگي را تا شدم آئينه عشقت ، مرا …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : سروده
دلم زین آرزو خون شد که جان در پایت افشانم…(ابولحسن ورزی)
(دلنوشته ها) سر خجلت بزیر از روی آن آیینه رو دارم…(ابولحسن ورزی) سر خجلت بزیر از روی آن آیینه رو دارم گنهکارم ولیکن چشم بخشایش از او دارم دلم زین آرزو خون شد که جان در پایت افشانم برفتی از برم اما هنوز این آرزو دارم ز بیم آنکه …
بیشتر بخوانید »بـــار دگــــر یــار، مرا نــاز کرد…(الیار)
( شعرهای عاشقانه ) ترنم یار … بـــار دگــــر یــار، مرا نــاز کرد عشــوه گری را ز نو آغاز کرد پــرده ی پنـــدار و تـــردّد ربود چشم دلــم بر دو جهان باز کرد بـــاد ترنّـــم ز لبــانــش گشـود رشته ی گیســوی دلم ساز کرد قفـــل در از باب معــانی شکست …
بیشتر بخوانید »عالم از ما نغمه پردازند و خاموشیم ما…(پرتو بیضایی)
( دلنوشته ها و ابیات زیبا ) خانه بدوش … عالم از ما نغمه پردازند و خاموشیم ما مردم از ما هوشیارانند و مدهوشیم ما هیچکس ما را نمی آرد به خاطر ای عجب… یاد عالم می کنیم اما فراموشیم ما در بر نااهل، اگر نیش ایم جای شکوه نیست …
بیشتر بخوانید »به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم….(هاتف اصفهانی )
(اشعار عاشقانه) به حریم خلوت…(هاتف اصفهانی ) به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودت مران که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم منم ای برید و دو …
بیشتر بخوانید »انــدر اقلیـــم فـــنا، آب بقـــا می جویم…(الیار)
(اشعار عارفانه) آب بقا … انــدر اقلیـــم فـــنا آب بقـــا می جویم روزنـــی بر جهـــش از دار فنـــا می جویم دلـم آشفت از این شهره ی بازاری من چون ندانست از این شهره چه ها می جویم آسمان لایتناهی است در آیینه ی عشق مــن چــرا بر در بیغـــوله خفـــا …
بیشتر بخوانید »چه کسی گفت خدا شاعر نیست …
(دلنوشته های زیبا) زندگی قص نجیبی است… زندگی رقص نجیبی ست که بر چشمه ی بودن جاریست رقص ِ یک شاپرک بازیگوش لای یک دسته گل ِ یاس ِ معطر در باغ رقص ِ یک نغمه ی آرام ِ اذان که شبی باد میان من و این قبله پراکنده کند …
بیشتر بخوانید »جــــانم ار بـــاده ننوشــد، نبرد گوی وفا…(الیار)
(شعر و دلنوشته) آهوی وفا … جــــانم ار بـــاده ننوشــد نبرد گوی وفا کاو به تدبیـر دل آورد سر از کوی وفا مرغ دل هر شبه بال آرد از این بام وجود تا کـــه پرواز کنـــد گـرد تکاپوی وفا ایـن تـــلاطم ننشیند به دل اندر یم دهر تا ننـــوشم قـدحی …
بیشتر بخوانید »نشستم دوش من با بلبل و پروانه در یکجا…(لاهوتی)
(شعر و سروده زیبا) نشستم دوش من با بلبل و پروانه در یکجا…(لاهوتی) نشستم دوش من با بلبل و پروانه در یکجا سخن گفتیم از بی مهری جانانه در یکجا من اندر گریه ، بلبل در فغان ، پروانه در سوزش تماشا داشت حال ما سه تن دیوانه ، در …
بیشتر بخوانید »شبی دلم به ماهـــی، به خلوتی نهان شد…(الیار)
(ابیات زیبا و دلنشین) ساحت میآلود … شبی دلم به ماهـــی، به خلوتی نهان شد گرفت از او نشانی سر آمد جهـان شد چنان شبی درخشان، ندیده ام به عمری چو اختری برآمد به بام هر زمـان شد ستــــاره ای بر آمــد زشـام لیلة القدر درید سینه ی شب، بساط …
بیشتر بخوانید »