( شعر زیبا و عارفانه ) تحفهٔ عشق … عشق، مرا جان دهد ای خـدا سوی تو فرمان دهـد ای خدا در شب تاریک دل، بر منش اختـــر تـابـان دهــد ای خدا روز مــرا نــو کنـــد تا ابـــد مهــر زرافشـان دهد ای خدا بهر …
Read More »Tag Archives: شعر زیبا
مــاه تابان را بســامان دیده ام … (الیار)
( اشعار عاشقانه ) شوق بقا مــاه تابان را بســامان دیده ام در غیابش قصه ها بشنیـــده ام تا بر آمد پیشم آن فرخنده پی از لبش من دسته گلها چیده ام گفتــمش ای مـاه رؤیاهای من من زجــام عشق تـو روییـــده ام درغم هجـــرتو بودم بی قـرار همچو سیمابی …
Read More »نزد بهــاران شدند بلبــل و سرو چمـان … (الیار)
( دلنوشته ای عاشقانه و زیبا ) مُهر محبت نزد بهــاران شدند بلبــل و سرو چمـان تــا که بخواهند از او پا نهد اندر جهان خـوان طــرب گستــرد بهر طبیعت اگر خیــل گهــر بار ابر آوردش آسمان مژده ی رحمت رسید ز ابر بهاری کنون در پی گل بلبلان، هم …
Read More »در تــار و پـود جانم نور خدا عیــان است … (الیار)
( سروده های عارفانه ) تجلی یار در تــار و پـود جانم نور خدا عیــان است در کنج خلوت دل ز او گنـجی ارمغان است هر کاو که دارد از دل، میلی به صید جانش زآن سو خدنگی از او در چلّه ی کمان است در بیشــه زار عــالـم،گـر گم …
Read More »مرا هر دم همیگویی که برگو قطعه شیرین … (مولانا)
( اشعار عاشقانه ) مرا هر دم همیگویی که برگو قطعه شیرین … ( مولانا ) مرا هر دم همیگویی که برگو قطعه شیرین به هر بیتی یکی بوسه بده پهلوی من بنشین زهی بوسه زهی بوسه زهی حلوا و سنبوسه برآرد شیر از سنگی که عاجز گشت از او میتین …
Read More »در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم … (رهی معیری)
( اشعار زیبا و دلنشین ) فریاد بی حاصل … در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم اول کنم اندیشه …
Read More »درد مــرا یکسره درمان کند؛ عشق من … (الیار)
( شعر عاشقانه ) عشق من … درد مــرا یکسره درمان کند؛ عشق من می کشــد افسار هوا، جان کنــد، عشــق من می بــردم سوی منا، تا در آن، بهــر یار در قــدم انــدازد و قــربان کنــد عشــق من کافر اگر خنده لب آید برش یک نــظر می بـــردش جان …
Read More »مـن ز روز خلــقت آدم بـلائی گشته ام … (الیار)
( متن ها و اشعار زیبا ) بلائی … مـن ز روز خلــقت آدم بـلائی گشته ام با حسیــن از کربلا من کربلائی گشته ام خون هابیلم به دامن، تیغ حق اندر کفم فرق سرآغشته بر خونم، طلائــــی گشته ام درصف یکتا پرستان، همره هابیل و نوح هم به قــرآن …
Read More »نـور خــدا همیــشه، در هـر کجـا عیـان است … (الیار)
( اشعار عارفانه ) حق پرست … دیشب به خواب نوشین، چشم از جهان ببستم سـاقـی به پیشـم آمـد، بگرفت شست دستم بر حلقــه ی مریــدان گفتـا خوش آمدی جان پرسیدم از چه رویی، مـن مست مست مستم بــردم بـه بـاغ رضــوان آن ســاقی خــدایــی در جمــع خوبرویـــان، یک ســاعتی …
Read More »مرغ شهبـــالم ولــی محبــوس زنــدان تنم … (الیار)
( غزل زیبا و دلنشین ) مرغ شهبال … مرغ شهبـــالم ولــی محبــوس زنــدان تنم بهرآزادی به دنیا این همه جــان می کَنـــم من به دنیا گفته ام هیهات اگر ســرخم کنم گر نبـودی حکــم او، می کندم این پیراهنم در جها ن و تار و پودش من خدا را …
Read More »