( شعر های عاشقانه ) دل را قرار نیست، مگر در کنار تو … شعر از حسین منزوی خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم چندان که در هوای تو از خاک بگسلم دل را قرار نیست، مگر در کنار تو کاین سان کشد به سوی تو، منزل به …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر عاشقانه
بغضیم و بجز اشک دگر چاره گری نیست (داود بهرامی)
( دلنوشته ها ) بغضیم و بجز اشک دگر چاره گری نیست … (داود بهرامی) ما را نبُوَد در همه هستی، یک یار امید وفا نیست ازین خلق گنه کار بگذشت جوانی و ندیدم رخ ماهش کو آنکه شود مرهم این خسته بیمار شب میرود و دلشدگان را سحری نیست …
بیشتر بخوانید »صدا کن مرا، صدای تو خوب است (سهراب)
( شعر نو ) صدا کن مرا، صدای تو خوب است … (سهراب سپهری) صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا …
بیشتر بخوانید »زانو بغل نشسته دلم کنج خانه ات (نیلوفر شادمهری)
(شعر زیبا و عارفانه درباره بندگی) بنده ام هنوز … نیلوفر شادمهری زانو بغل نشسته دلم کنج خانه ات حالا فقط خیال من است و بهانه ات با هر نفس تپید و گرفت از فراق تو قلب شکسته از دل خسته سراغ تو تا می رسد صدای ملائک ز بام …
بیشتر بخوانید »فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش (حافظ)
( اشعار عاشقانه ) فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش … (حافظ) فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمت کارش جای آن …
بیشتر بخوانید »اسفند که عاشق شوی (دلنوشته)
( اشعار عاشقانه ) اسفند که عاشق شوی … (نیلوفر لاری پور) اسفند که عاشق شوی سال را با بوسه تحویل می کنی حتی اگر سال نو، نیمه شب از راه برسد شاید تلفنت عاشقانه تر از همیشه زنگ بزند کسی با یک سلام قبل از سپیده ی سال بعد …
بیشتر بخوانید »(شعر انتظار) بی تو ای راحت جان با دل شیدا چه کنم؟
(شعری عاشقانه برای امام زمان عج) (شعر انتظار) بی تو ای راحت جان با دل شیدا چه کنم؟ بی تو ای راحت جان با دل شیدا چه کنم؟ با جهانی غم و حسرت من تنها چه کنم؟ عشق و بی تابی من مایه بدنامی توست با تو پاکیزه تر از …
بیشتر بخوانید »آیینه ی جانم کن، آیین محبّت را (الیار)
( شعر عاشقانه ) همره دیرین … الیار (جبار محمدی) بیگانه مپندارم؛ ای همرهِ دیرینم! فرهاد تواَم من؛ تو، همچون گلِ شیرینم با دسته گلِ عشقی، بر پای تو بنشینم تا گَرد ره از رویت، با حوصله بر چینم پس با گلِ لبخندی، یک لحظه نگاهم کن آسوده زِ آهم …
بیشتر بخوانید »بغض من گریه شد و راه تماشا را بست (احسان افشاری)
( شعرهای زیبا و عاشقانه ) تار گیسوی تو … شعر از احسان افشاری تار گیسوی تو درمشت گره خورده ی باد خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد داس …
بیشتر بخوانید »در هر چه دیدهام تو پدیدار بودهای (اوحدی)
( دلنوشته های عاشقانه ) در هر چه دیدهام تو پدیدار بودهای … اوحدی در هر چه دیدهام تو پدیدار بودهای ای کم نموده رخ، که چه بسیار بودهای ما بارکرده رخت و طلب کار روی تو وانگه نهفته خود تو درین بار بودهای چون اول از تو خاست که …
بیشتر بخوانید »