( دلنوشته ها ) اشعار و دلنوشته های عبدالجبار کاکایی ساده از دست ندادم دل پر مشغله را تا تو خندیدی و مجبور شدم مساله را…! من “برادر” شده بودم و “برادر” باید وقت دیدار، رعایت بکند “فاصله” را دهه ی شصتی دیوانه ی یکبار عاشق خواست تا خرج کند …
Read More »Tag Archives: عبدالجبار کاکایی
شعر های عاشقانه
شعر های عاشقانه ؛ ای آرزوی اولین گام رسیدن بر جادههای بیسرانجام رسیدن کار جهان جز بر مدار آرزو نیست با این همه دلهای ناکام رسیدن کی میشود روشن به رویت چشم من، کی؟ وقت گل نی بود هنگام رسیدن؟ دل در خیال رفتن و من فکر ماندن او پختهی …
Read More »