Tag Archives: غزل حافظ

(شعر) مگر تو از کرم خویش یار من باشی

یار من باشی

( غزلیات حافظ شیرازی ) (شعر) مگر تو از کرم خویش یار من باشی هزار جهد بکردم که یار من باشی مرادبخش دل بی قرار من باشی چراغ دیده شب زنده دار من گردی انیس خاطر امیدوار من باشی چو خسروان ملاحت به بندگان نازند تو در میانه خداوندگار من …

Read More »

(غزل) هواخواه توام جانا و می​دانم که می​دانی

(غزل) هواخواه توام جانا و می​دانم که می​دانی

هواخواه توام جانا و می​دانم که می​دانی؛ که هم نادیده می​بینی و هم ننوشته می​خوانی، ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی گشاد کار مشتاقان در …

Read More »