بایگانی/آرشیو برچسب ها : غزل زیبا

(شعر) شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشت !

شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت

( دلنوشته های زیبا و عاشقانه ) شکست عهد من … دکتر ایرج دهقان شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشت ! بگریه گفتمش: آری ، ولی چه زود گذشت ! بهار بود و تو بودیّ و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتیّ و هرچه بود …

بیشتر بخوانید »

دستم اگر رسد، به خدا می رسانمت (شهریار)

شعر

(غزل های زیبا) ملال محبت … (شهریار) گاهی گر از ملال محبت بخوانمت دوری چنان مکن که به شیون برانمت چون آه من به راه کدورت مرو که اشک پیک شفاعتی است که از پی دوانمت تو گوهر سرشکی و دردانه صفا مژگان فشانمت که به دامن نشانمت سرو بلند …

بیشتر بخوانید »

کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را (فروغی بسطامی)

عاشقانه

(غزل زیبا) کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را … (فروغی بسطامی) کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را با صد هزار جلوه برون آمدی که من …

بیشتر بخوانید »

افزوده غمی چون به غم دیگرم امشب … (طبیب اصفهانی)

غمناک

( غزلی زیبا ) افزوده غمی چون به غم دیگرم امشب … (طبیب اصفهانی) افزوده غمی چون به غم دیگرم امشب زنهار می گیرید ز کف، ساغرم امشب بر خرمن من دوش زدی آتش و رفتی بودت گذری کاش به خاکسترم امشب گویند به تسکین من افسانه و ترسم بیرون  رود …

بیشتر بخوانید »

ای رستخیز ناگهان، وی رحمت بی‌منتها … (مولانا)

حاکم گل‌ها

( غزلیات زیبا و عارفانه ) ای رستخیز ناگهان ، وی رحمت بی‌منتها … (مولانا) ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه‌ها امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی مطلب …

بیشتر بخوانید »

خوشا دردی! که درمانش تو باشی … (عراقی)

زیباترین شعرها

( شعر و دلنوشته ) خوشا دردی! که درمانش تو باشی … (عراقی) خوشا دردي! که درمانش تو باشي     خوشا راهي! که پايانش تو باشي خوشا چشمي! که رخسار تو بيند     خوشا ملکي! که سلطانش تو باشي خوشا آن دل! که دلدارش تو گردي     خوشا جاني! که …

بیشتر بخوانید »

عاشقم ، سوخته ام ، وابگذارید مرا … (علی اطهری كرمانی)

عاشقانه و سوزناک

( اشعار عاشقانه و سوزناک ) عاشقم ، سوخته ام ، وابگذارید مرا … (علی اطهری كرمانی)  عاشقم ، سوخته ام ، وابگذارید مرا لحظه ای با دل شیدا بگذارید مرا من در افتاده ام از پا ، دگر ای همسفران ببُرید از من و تنها بگذارید مرا سرنوشت من …

بیشتر بخوانید »

هر که چون من از دیار و یار خود ماند جدا…(پارسا تویسرکانی)

یار و دیار

( ابیات عاشقانه و زیبا ) هر که چون من از دیار و یار خود ماند جدا…(پارسا تویسرکانی) هر که چون من از دیار و یار خود ماند جدا     خون خورد از دل جدا، از دیده افشاند جدا از جدائی های یاران وطن پژمرده ام     همچو برگی کز درخت خویشتن …

بیشتر بخوانید »

که عشق آباد سازد عاقبت ویرانه ی ما را…(نیاز کرمانی)

غم

(شعر و دلنوشته غمگین) چه غم گر اشک حسرت ساخت ویران خانه ی ما را…(نیاز کرمانی) چه غم گر اشک حسرت ساخت ویران خانه ی ما را که عشق آباد سازد عاقبت ویرانه ی ما را اگر کوشد به آزار دلم دمسردی گردون شرار آه ، گرمی می دهد کاشانه …

بیشتر بخوانید »

منزل بسی دور و به پا، ما را شکسته خارها…(طبیب اصفهانی)

روزگار

(شعر زیبا و پندآموز عاشقانه) منزل بسی دور و به پا، ما را شکسته خارها…(طبیب اصفهانی) منزل بسی دور و بپا، ما را شکسته خارها واماندگان را مهلتی ای کاروان سالارها اگه ز رنج بادیه باشند واپس ماندگان محمل نشينان را چه غم باشد ز زخم خارها هر کس که …

بیشتر بخوانید »