Tag Archives: غزل

( غزلی در وصف امام حسین سلام الله علیه ) بلای ولا … الیار (جبار محمدی) هــر کـس  کــه  بر  بـلای  ولا  مبتــلا  شود با کیمیـای مهـر مسش چون طـلا شود رنــگ  تعلـــق  از  رخ  جـــان پــر درآورد بر جمــع سالکـان طریقــت صـلا شود زنگــــار کینــــه را بتـکـــانـد  ز دامنـــش …

(غزل عاشقانه) جام ساقی … الیار (جبار محمدی) میســر شـد کــه من جـامی ز عشق او بپیمایم فضــای خــانه ی  دل را دگــر با غــم نیالایـم مرا این آرزو روزی که بر شاخ ثمــر بنشست ســوار پـر شـدم تـا سـر بر اوج آسمـان سایم رها گردان تو ای ساقی از …

( غزل زیبا ) گله … الیار (جبار محمدی) از چــه بر این دل بیچاره چنیـن تاخته ای تیغـی از بـرق نگــاهت به رخش آخته ای تـا اســارت  ببـری  این  دل  پر  باد  مـرا حلقــه ای گــردنش از سلسله انداخته ای مـی دهـی دست  قضـا  خرمن  آمـال  مرا دستــی از …

( غزل زیبا و عاشقانه ) دیده بر روی نکو ، دوختنی ست … (صادق سرمد) به ولای تو که اندوختنی ست به وفای تو که آموختنی ست هر کتابی که در آن وصف تو نیست قول هر کس که بود، سوختنی ست دوختم دیده به رویت، چه کنم؟ دیده …

( شعر در وصف حضرت علی سلام الله علیه ) خورشید انسانیت علی … الیار (جبار محمدی) آنکه بر خوبان  و بر مردان  عـالم  شاه  بود جان او خورشیـد و رویش هم بسـان ماه بود مرتضی بود آنکه پایش هم سر قــاف کمال طلـعت و غُــربش  هم انـدر خـانه ی …

( غزل زیبا ) شعر مادر … الیار (جبار محمدی) در عـالــم مهر و وفــا اخترنشــانی مـــادرم چون بر زمین زندگی، چون آسمانی مـادرم عمــری شــدی آبستــن بـار تبــار جــان من تا بـر کـویـر زندگـی، گـل برنشــانی مادرم روزی در آغوشت بدم بی دست و پا و بی زبان هم …

( شعری زیبا در وصف پدر ) پدر … الیار (جبار محمدی) جــان گیـرم از جـان پدر   گوهــر ز عمّــان پدر بشــنو ز من؛ ای مـــادرم!    جـان تـو  و  جان  پدر درد  دلــم  را  مرهـــمی    آیـد  ز درمــان  پـدر از سفــره ی مهرت خدا!   آیــد مــرا نــان پـدر وامـی شود …

( اشعار ظهور امام زمان عج ) دعوی عشق کم کن، عشّاق بی قرارند … (غزل انتظار) این چشم ها که محروم از یک نگه به یارند بهتر که کور گردند، بگذار خون ببارند آنکو قرار دارد کی داغ یار دارد؟ دعوی عشق کم کن عشّاق بی قرارند آنانکه یاد …

( سروده های زیبا ) غروب ماه … الیار (جبار محمدی) بضاعتـــی ز گهــرهای دیــدگــان دارم کرامتــی به بلنـــدای آسمـــان دارم غروب ماه من انــدر دلــم غمی انگیخت به دیده کان گهر را از آن زمان دارم گلاب میکده اش را به دامنم چون ریخت برفت و دامنی از رنگ …

( غزل زیبا ) هنوز دیده به دیدارت، آرزومند است (سعدی شیرازی) شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق، دربند است بگفتم از غم دل، راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست، مانند است پیام من که رساند به یار مهرگسل …