( اشعار کوتاه و زیبا ) چو موجی خیره سر … (کارو دردریان) چو موجی خیره سر، کز ترس طوفان نفس گم کرده در پهنای سینه سر خود می زند در پیچش مرگ به موج افکن، پر و بال سفینه به قدری کوفتم با دست حسرت به درب باغ عشق بی زمینه …
Read More »Tag Archives: کارو
اشعار زیبــای کـــارو دردریـــان
گلچین اشعار کارو دردریان ؛ تا روح بشر به چنگ زر، زندانی ست شاگردی مرگ پیشهای انسانی است جان از ته دل، طالب مرگ است… دریغ در هیچ کجا برای مردن جا نیست؟ * * الا، ای رهگذر! منگر چنین بیگانه بر گورم چه میخواهی؟ چه میجویی، در این کاشانهٔ …
Read More »